۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۴

بیدلی کو از او پرسم دل آواره چیست
از مزاج دل تفاوت تا به سنگ خاره چیست

عهد پیش از خاطرم شد، عشق گویا بنگرم
بی وفایی های بخت و شوخی سیاره چیست

چاره ای آخر ضرور است از پی تحصیل درد
من ندانم هر که می داند بگوید چاره چیست

آن که می دزدد نزاکت نام مرهم از تنش
کی شناسد شکر زخم غمزه ی خونخواره چیست

آن که چین آستین ها را برابر می کند
چون بداند ذوق چاک دامن صد پاره چیست

عرفی این ها با که گویی عشق می بازد ز تو
زود خواهی گفت کاین بیهوده ی کفاره چیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.