۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴

ای راندهٔ درگاه تو خواری و عزیزی
پیدا ز تو هر چیز ندانم تو چه چیزی

ما هیچ ورای تو ندیدیم و نبینیم
ای آنکه بتحقیق، ورای همه چیزی

ای آنکه تمیز بد و نیکت خفقان کرد
بدها همه نیکند، زهی اهل تمیزی

شبهه جگرت خون کند ای مدعی علم
صد خرمن ازین دانش و پندار نبیزی

گر اینت بود عشوه چه دلها که نسوزی
ور اینت کرشمه است چه خونها که نریزی

در خلوت او دورتر از هجر رضی وصل
اینجاست که اصلاً نتوان کرد تمیزی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.