هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از احساس تنهایی و بیتفاوتی دیگران نسبت به خود میگوید. او بیان میکند که در این دنیا (بوستان و گلستان) هیچ نشانی از توجه و محبت دیگران نمیبیند. شاعر از این که کسی به او سر نمیزند، نمیپرسد و به دنبالش نمیگردد، شکایت دارد. او همچنین از بیثباتی دنیا و بیمعنایی زندگی سخن میگوید و در پایان از شور و حال درونی خود که باعث گفتگوی دائمی با خود شده است، یاد میکند.
رده سنی:
15+
مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی مانند تنهایی، بیتفاوتی دیگران و پوچگرایی در این شعر وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. نوجوانان و بزرگسالان بهتر میتوانند با این مفاهیم ارتباط برقرار کنند.
غزل شمارهٔ ۹۴
در ین بوستانم نه هائی نه هوئی
درین گلستانم نه رنگی نه بوئی
چه کردم چه گفتم چه دیدی که هرگز
نیائی نپرسی نخواهی نجوئی
خمارم کجا بشکند جام و باده
به هر حال اگر خم نباشد سبوئی
دویدیم چون آب بر روی عالم
ندیدیم در هیچ آب روئی
نکردیم هرگز کسی را سلامی
رسیدیم هر جا، کشیدیم هوئی
چه شوری است در سر رضی را ندانم
که پیوسته دارد به خود گفتگوئی
درین گلستانم نه رنگی نه بوئی
چه کردم چه گفتم چه دیدی که هرگز
نیائی نپرسی نخواهی نجوئی
خمارم کجا بشکند جام و باده
به هر حال اگر خم نباشد سبوئی
دویدیم چون آب بر روی عالم
ندیدیم در هیچ آب روئی
نکردیم هرگز کسی را سلامی
رسیدیم هر جا، کشیدیم هوئی
چه شوری است در سر رضی را ندانم
که پیوسته دارد به خود گفتگوئی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.