هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناتوانی‌ها و کمبودهای خود سخن می‌گوید. او به نداشتن ترانه، فسانه، کرانه، پر و بال، و دیگر چیزها اشاره می‌کند و از تلاش‌های بی‌ثمر و آرزوهای دست‌نیافتنی خود می‌نالد. همچنین، او از یأس و ناامیدی خود در زندگی صحبت می‌کند و اینکه چگونه با وجود همه‌ی این کمبودها، هنوز به دنبال معنا و هدف می‌گردد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و یأس‌آلود این شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عرفانی موجود در متن نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به خوبی درک شود.

غزل شمارهٔ ۲۱۶۴

ببین به ساز و مپرس از ترانه‌ای‌ که ندارم
توان به دیده شنیدن فسانه‌ای که ندارم

به سعی بازوی تسلیم در محیط توکل
شناورم به امید کرانه‌ای که ندارم

به رنگ شعلهٔ تصویر سخت بی پر و بالم
چها نسوخته‌ام از زبانه‌ای که ندارم

هزار چاک دل آغوش چیده‌ام به تخیل
هواپرست چه گیسوست شانه‌ای که ندارم‌؟

به چاره سازی وهم تعلقم متحیر
مگر جنون زند آتش به خانه‌ای‌ که ندارم

فسون‌کمند هوس نیست بی‌بضاعتی من
کسی ‌کلاغ نگیرد به دانه‌ای که ندارم

به عزم بی‌جهتی‌ گم نکرده‌ام ره مقصد
خطا ندوخته‌ام بر نشانه‌ای که ندارم

دگر چه پیش توان برد در ادبگه نازش
به غیر آینه بودن بهانه‌ای ‌که ندارم

لوای فتنه‌ کشیده‌ست تا به دامن محشر
نفس شمار دو ساعت زمانه‌ای که ندارم

فغان‌ که بست به بالم هزار شعله تپیدن
نشیمنی که نبود آشیانه‌ای که ندارم

اگر به دیر کبابم‌، وگر به‌کعبه خرابم
من کشیده سر از آستانه‌ای که ندارم

ز یأس بیدلی‌ا‌م ‌گل نکرد شوخی آهی
نفس چه ریشه دواند ز دانه‌ای که ندارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.