هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناتوانی، فرسودگی و بی‌پناهی خود سخن می‌گوید. او خود را مانند حباب در محیطی ناپایدار می‌بیند و از بی‌فردایی و گذر عمر شکایت دارد. با وجود این، گاهی به یادآوری خاطرات دل می‌بندد و در میان این آشفتگی، به دنبال معنایی برای هستی خود می‌گردد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار خواهد بود. همچنین، لحن غمگین و نگاه انتزاعی به هستی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۱۴

به رنگ خامه ز بس ناتوانی اجزایم
به سودن مژه فرسوده شد سراپایم

در این محیط مقیم تغافلم چو حباب
غبار چشم گشودن تهی کند جایم

حریف مطلب اشک چکیده نتوان شد
صدا شکست نفس در شکست مینایم

شرار مرده‌ام از حشر من مگوی و مپرس
چنان گذشته‌ام از خود که نیست فردایم

سحر طرازی گلزار حیرتست امروز
شکسته رنگی آیینهٔ تماشایم

خیال هستی موهوم سرخوشم دارد
وگرنه در رگ تاکست موج صهبایم

چو عمر رفته ندارم امید برگشتن
غنیمت است ‌که‌ گاهی به یاد می‌آیم

کسی خیال چه هستی‌کند ز وضع حباب
شکافته است به نام عدم معمایم

هزار رنگ ز من پر فشان بیرنگی‌ست
اگر غلط نکنم آشیان عنقایم

غرور خودسری آیینهٔ نمودم نیست
چو انفعال عرق کرده است پیدایم

طواف دشت جنون ذوق سجده‌ای دارد
که جای آبله دل می‌کشد سر از پایم

نگاه چاره ندارد ز مردمک بیدل
نشانده است جنون در دل سویدایم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.