هوش مصنوعی: این شعر به مفاهیمی مانند فنا، عجز، حیرت، و رهایی از تعلقات دنیوی می‌پردازد. شاعر از گذر از قدرت و جاه‌طلبی سخن می‌گوید و به درد بی‌درمان زندگی و حیرت انسان در برابر هستی اشاره می‌کند. همچنین، از عشق و تسلیم در برابر آن و رهایی از خودنمایی و تظاهر صحبت می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از مضامین مانند فنا و درد زندگی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۵۰

بی‌تکلف گرگدا گشتیم و گر سلطان شدیم
دور از آن در آنچه ننگ قدرها بود آن شدیم

عجز توفان کرد محو الفت امکان شدیم
ریخت قدرت بال و پر تا گرد این دامان شدیم

جز فناگویند رنج زندگی را چاره نیست
از چه یارب تشنهٔ این درد بی‌درمان شدیم

راحتی ‌گر بود در کنج خموشی بوده است
بر زبانها چون سخن بیهوده سرگردان شدیم

بی‌حجاب رنگ نتوان دید عرض نوبهار
پیرهن‌کردیم سامان هر قدر عریان شدیم

مشت خاک تیره را آیینه‌کردن حیرت است
جلوه‌ای‌کردی‌که ما هم دیدهٔ حیران شدیم

از چراغ ما ز هستی دامنی افشاند عشق
بی‌زبان بودیم داغ شکر این احسان شدیم

آتش ما از ضعیفی شعله‌ای پیدا نکرد
چون چراغ حیرت از آیینه‌ها تابان شدیم

در عبادتگاه ذوق نیستی مانند اشک
سجده‌ای‌کردیم و با نقش قدم یکسان شدیم

دردسرکمتر چه لازم با فنون پرداختن
عالمی سودای دانش پخت و ما نادان شدیم

بسکه ما را شعلهٔ درد وداع از هم‌گداخت
آب گشتیم و روان از دیدهٔ یاران شدیم

در تماشایت علاج حیرت ما مشکل است
چشم چون آیینه تا واگشت بی‌مژگان شدیم

احتیاج غیر بیدل ننگ دوش همت است
همچو خورشید از لباس عاریت عریان شدیم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.