۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۵۳

ای لعبت تحیر! نور چه آفتابی
تا غافلی جمالی چون بنگری نقابی

هنگامهٔ خموشت چندین کتاب دارد
یک حرف و صد بیانی یک شخص و صد خطابی

آزادی و تعلق فرصت شمار شوقت
بوی سبک عنانی رنگ‌ گران رکابی

آیینهٔ تعین حکم حباب دارد
از یک عرق محیطی وز یک نفس سرابی

دل معنی غریبی است چشمی ‌گشا و دریاب
یک نقطه واری اما صد دفتر انتخابی

حیرت خیال پیماست عبرت قیامت آراست
اینجا پر و تهی چیست پیمانهٔ حبابی

دانش اگر کمال است فهم خودت محال است
دل غرق انفعال است یونان زیر آبی

افتاده است حیرت در عالم خیالات
فرش بساط وهمی‌، نی مخملی و خوابی

خواهی به عجز و تسلیم خواهی به ناز و مستی
بر هر چه خواهی افزود صفر عدم حسابی

تدبیر علم و دانش تمهید نارساییست
سر کو تهی نخواهی این رشته بر نتابی

بیدل‌ که داد اینجا آگاهی از تو ما را
ما عالم جنونیم‌، تو مجلس شرابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.