۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۸۹

عالمی بر باد رفت از سعی بی‌پا و سری
خامه‌ها در مشق لغزش‌گم شد از بی‌مسطری

فرصت جمعیت دل نوبهار مدعاست
غنچه خسبی‌ها مقدم گیر بر گل بستری

گفتگو بنیاد تمکینت به توفان می‌دهد
گر همه‌کهسار باشی زین صداها می‌پری

بی‌محابا دم مزن‌ گر پاس دل می‌بایدت
با نفس دارد حباب آیینهٔ میناگری

ریزش اشکی چو شمعت خضر مقصدکرده‌اند
کاش با این لغزش از استادگی‌ها بگذری

ربشه برگردون دوانیدیم و عجز ما بجاست
سعی بالیدن نبرد از پهلوی ما لاغری

در پی ما انفعال سرنوشت افتاده است
نامهٔ ما را مپیچان خط ما دارد تری

زین اثرها کز سعادت خفته در بال هما
بر پر طاووس بایستی دکان مشتری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.