۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۴۶

دارد به من دلشده امشب سرجنگی
گلبرگ ‌کمانی پر طاووس خدنگی

پیش که برم شکوه از آن نرگس ‌کافر
بیچاره شهیدم ز دم تیغ فرنگی

مشکل‌که ز فکر عدم خویش برآییم
داریم سر اما به ‌گریبان نهنگی

آن جلوه ‌که بیرون خیالست خیالش
دیدیم به رنگی ‌که ندیدیم به رنگی

محتاج نفس ‌کرد تحیر دل ما را
آیینه شد آخر جرس ناله به چنگی

کلفت نبرد ره به دل باده پرستان
آیینهٔ مینا نکشد زحمت زنگی

نیرنگ بد و نیک دو عالم همه ازتوست
گر بگذری از خویش نه صلحست و نه جنگی

هشدار که بر گوش عزیزان نتوان خورد
گرنیست سخن را اثر تیر و تفنگی

گامی به ‌گشاد خط پرگار نرفتیم
چون نقطه فسردم به فشار دل تنگی

گرد رم عیش است چه صحرا و چه ‌گلزار
فرصت همه جا خون شده در بخیهٔ رنگی

بیدل خوشم از عارض‌ گلگون به خط سبز
فارغ زمی‌ام ساخته ‌کیفیت بنگی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.