هوش مصنوعی:
این شعر از بیدل دهلوی، با استفاده از تصاویر پیچیده و استعارههای عمیق، به موضوعاتی مانند عشق، جنون، رنج، و حیرت در برابر معشوق میپردازد. شاعر از احساسات متضادی مانند شرم و بیپروایی، وحشت و آرامش، و امید و ناامیدی سخن میگوید. همچنین، مفاهیمی مانند عرفان، جستجوی معنوی، و تسلیم در برابر عشق الهی در آن دیده میشود.
رده سنی:
18+
این شعر به دلیل استفاده از زبان پیچیده، استعارههای عمیق، و مفاهیم فلسفی و عرفانی، برای درک کامل نیاز به بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد. مخاطبان جوانتر ممکن است در فهم لایههای معنایی آن با مشکل مواجه شوند.
غزل شمارهٔ ۲۷۶۴
تبسم قابل چاکی نشد ناموس عریانی
خجل کرد آخر از روی جنونم بیگریبانی
چو بال و پر گشاید وحشت از ساز جنون من
صدا عمریست در زنجیر تصویر است زندانی
ندانم مشهد تیغ خیال کیست اینگلشن
که شبنمکردگلها را نهان در چشم قربانی
به راه او نخستینگام ما را سجده پیش آمد
تو ای حسرت قدم میزن که ما سودیم پیشانی
به جای شعله از ما آب نم خون کرده میجوشد
چو یاقوت آتش ما را حیا کردهست دامانی
بیا زاهد اگر همت دهد سامان توفیقت
بیاموز از شرار کاغذ ما سبحهگردانی
کنار وصل معشوق است گرد خویش گردیدن
توان کردن به اینگرداب دریا را گریبانی
محبت نیست آهنگیکه آفت جوشد از سازش
گسستن بر نمیآید به زنار سلیمانی
سر قطع تعلق داری از دیوانگی مگذر
بس است آیینهدار جوهر شمشیر عریانی
به این سامان وحشت آنقدر مشکل نمیبینم
که گردد سایهام چون دیدهٔ آهو بیابانی
نیام نومید اگر گرد سر شمعت نمیگردم
پر پروانهای دارم بقدر رنگ گردانی
به نیرنگ خیالش آنقدر جوشیدهام بیدل
که در رنگ غبارم میتوان زد خامهٔ مانی
خجل کرد آخر از روی جنونم بیگریبانی
چو بال و پر گشاید وحشت از ساز جنون من
صدا عمریست در زنجیر تصویر است زندانی
ندانم مشهد تیغ خیال کیست اینگلشن
که شبنمکردگلها را نهان در چشم قربانی
به راه او نخستینگام ما را سجده پیش آمد
تو ای حسرت قدم میزن که ما سودیم پیشانی
به جای شعله از ما آب نم خون کرده میجوشد
چو یاقوت آتش ما را حیا کردهست دامانی
بیا زاهد اگر همت دهد سامان توفیقت
بیاموز از شرار کاغذ ما سبحهگردانی
کنار وصل معشوق است گرد خویش گردیدن
توان کردن به اینگرداب دریا را گریبانی
محبت نیست آهنگیکه آفت جوشد از سازش
گسستن بر نمیآید به زنار سلیمانی
سر قطع تعلق داری از دیوانگی مگذر
بس است آیینهدار جوهر شمشیر عریانی
به این سامان وحشت آنقدر مشکل نمیبینم
که گردد سایهام چون دیدهٔ آهو بیابانی
نیام نومید اگر گرد سر شمعت نمیگردم
پر پروانهای دارم بقدر رنگ گردانی
به نیرنگ خیالش آنقدر جوشیدهام بیدل
که در رنگ غبارم میتوان زد خامهٔ مانی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.