هوش مصنوعی: در این گفتگو، ملک و فنزه درباره عدالت، قصاص، و روابط میان افراد بحث می‌کنند. ملک معتقد است که اگر عمل ابتدا به ساکن نبوده و قصاص صورت گرفته، عدالت رعایت شده و نباید موجب نفرت شود. اما فنزه با اشاره به خشم و کینه‌های نهفته در دل‌ها، اعتماد به زبان را در این موارد نادرست می‌داند و معتقد است دل‌ها حقیقت را می‌فهمند. او همچنین از ترس خود از قدرت ملک و عدم اطمینان از امنیت در آینده سخن می‌گوید. ملک در پاسخ اشاره می‌کند که در میان دوستان و آشنایان نیز کینه‌ها پدید می‌آیند و کنترل آن‌ها دشوار است. فنزه با تجربه‌های فراوان خود در زندگی، هشدار می‌دهد که قدرت مطلق باعث فساد می‌شود و او خود را فریب‌خورده روزگار می‌داند. در نهایت، او بیان می‌کند که صلح با دشمنان خطرناک است و از انتقام ملک هراس دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم پیچیده فلسفی و اخلاقی است و همچنین از اصطلاحات و تشبیهات ادبی سنگینی استفاده شده که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. علاوه بر این، موضوعاتی مانند کینه، انتقام، و قدرت مطلق ممکن است برای سنین پایین‌تر نامناسب باشد.

بخش ۴

ملک گفت: اگر آن از جهت تو بر سبیل ابتدا رفتی تحرز نیکو نمودی، ولکن چون بر سبیل قصاص و جزا کاری پیوستی، و قضیت معدلت همین است، مانع ثقت و موجب نفرت چیست؟ فنزه گفت: موضع خشم در ضمایر موجع است و محل حقد در دلها مولم، وا گر بخلاف این چیزی شنوده شود اعتماد را نشاید، که زبان در این معانی از مضمون عقیدت، عبارت راست نکند و بیان در این سفارت حق امانت نگزارد، اما دلها یک دیگر را شاهد عدل و گواه بحق است و از یکی بر دیگری دلیل توان گرفت، و دل تو در آنچه می‌گویی موافق زبان نیست، و من صعوبت صولت ترا نیکو شناسم و در هیچ وقت از باس تو ایمن نتوانم بود.

کز کوه گاه زخم گران تر کنی رکاب
وز باد وقت حمله سبک تر کنی عنان
ملک گفت: میان دوستان ومعارف احقاد و ضغائن بسیار حادث گردد، چه امکان جهانیان از بسته گردانیدن راه آزار و خصومت قاصر است، و هر که بنور عقل آراسته باشد و بزینت خرد متحلی بر میرانیدن آ نحرص نماید و از احیای آن تجنب لازم شمرد. فنزه گفت: العوان لاتعلم الخمرة. من گرم و سرد جهان بسیار دیده ام و عمر در نظاره مهره بازی چرخ بپایان رسانیده ام، و بسیار نفایس زیر حقه این دهر بوالعجب بباد داده ام، و از ذخایر تجربت و ممارست استظهاری وافر حاصل آورده، و بحقیقت بشناخته که هرکه برپشت کره خاک دست خویش مطلق دید دل او چون سر چوگان بهمگنان کژ شود و بر اطلاق فرق مروت را زیر قدم بسپرد و روی آزرم وفا را خراشیده گرداند؛ و برمن این معانی نگردد؛ و پیر فریفتن روزگار، ضایع گرداندینست.
و آنچه برلفظ ملک می‌رود عین صدق و محض حقیقت است، اما در مذهب خرد قبول عذر ارباب حقد محظور است و طلب صلح اصحاب عداوت حرام. زیرا که دران خطر بزرگست و جان بازی ندبی گران، تا حریف ظریف و کعبتین راست و مجاهز امین نباشد دران شروع نشاید پیوست. و نیز صورت نبندد که خصم موجبات وحشت فروگذارد و از ترصد فرصت در مکافات آن اعراض نماید، و بسیار دشمنانند که بقوت و زور بریشان دست نتوان یافت و بحیلت و مکر در قبضه قدرت و چنگال نقمت توان کشید، چنانکه پیل وحشی موانست پیل اهلی در دام افتد. و من بهیچ وقت و در هیچ حال از انتقام ملک ایمن نتوانم بود، روزی در خدمت او برمن سالی گذرد، چه ضعف و حیرت من ظاهر است و شکوه و مهابت او غالب.

شیطان سنان آب دارت را
ناداده شهاب کوب شیطانی

باران کمان کامگارت را
نادوخته روزگار بارانی
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳
گوهر بعدی:بخش ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.