هوش مصنوعی: نویسنده در دوازدهم محرم سال 438 هجری از قزوین به سمت روستای خرزویل حرکت می‌کند. او همراه برادرش و یک غلام هندو با زاد کم بود. برادرش برای خرید به روستا می‌رود و با فردی که خود را بقال معرفی می‌کند مواجه می‌شود، اما بقال ادعا می‌کند چیزی برای فروش ندارد. نویسنده بعدها هرگاه با چنین افرادی روبرو می‌شد، به یاد بقال خرزویل می‌افتاد.
رده سنی: 15+ متن دارای ساختار زبانی قدیمی و نیازمند درک ادبیات کلاسیک است که برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است.

بخش ۸ - بقال خرزویل

دوازدهم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از قزوین برفتم به راه بیل و قبان که روستاق قزوین است. و از آن جابه دیهی که خرزویل خوانند.
من و برادرم وغلامکی هندو که با ما بود زادی اندک داشتیم. برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت که چه می‌خواهی بقال منم.
گفتم هرچه باشد ما را شاید که غریبیم و برگذر. گفت هیچ چیز ندارم. بعد از آن هر کجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال خرزویل است.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷ - قزوین، رییس علوی آن و صنعت کفشگری در قزوین
گوهر بعدی:بخش ۹ - شاه‌رود، سپیدرود و دریای آبسکون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.