هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از عشق نافرجام و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. شاعر از معشوقی بیوفا و خونآشام یاد میکند که جان او را برده، خونش را خورده و دلش را شکسته است. او از درد فراق، جنون ناشی از عشق و ناتوانی در رهایی از این دام میگوید. همچنین، به مفاهیمی مانند تسلیم در برابر عشق، بیوفایی معشوق و رهایی از قید و بندهای دنیوی اشاره دارد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانهای است که با درد، جنون و رنجهای عمیق عاطفی همراه است. درک این مفاهیم نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد، بنابراین برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از واژگان و تصاویر بهکاررفته (مانند «خونآشام»، «تیغ»، «فغان») ممکن است برای کودکان یا نوجوانان کمسنوسال سنگین یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۹
که بود آن ترک خونآشام سرمست
که جانم برد و خونمخورد و دل خست
درآمد سرخوش و افتادم از پای
برون شد مست و بیرون رفتم از دست
سپر بر پشت و تیغ کیه در مشت
کمان در دست و تیر فتنه در شست
فغان جای نفس از سینه برخاست
جنون جای خرد در مغز بنشست
نه تیرش هست تیری کش توان جست
نهزخمش هست زخمی کش توان بست
نه چشم از نیش تیرش میتوان دوخت
نه هیچ از پیش تیرش میتوان جست
وفا و مهر در جان و دلش نیست
جفا و جور در آب وگلش هست
به کام دشمنان از دوست ببرید
به رغم یار با اغیار پیوست
هلاک آن تن که بییاد رخش زیست
اسیر آن دل که از دام غمش رست
عزیز آن جان که از عشقش شود خوار
بلند آن سرکه در راهش شود پست
ندیدم تا ندیدم چشم مستشا
که وقتی آدمی بی می شود مست
بهل تا سر نهم بر خاک تسلیم
که چون ماهی اسیرم کرده در شست
برون نه یک قدم قاآنی از خویش
که از قید دو عالم میتوان رست
بهار و عهد صاحب اختیارست
بباید باده خورد و توبه بشکست
که جانم برد و خونمخورد و دل خست
درآمد سرخوش و افتادم از پای
برون شد مست و بیرون رفتم از دست
سپر بر پشت و تیغ کیه در مشت
کمان در دست و تیر فتنه در شست
فغان جای نفس از سینه برخاست
جنون جای خرد در مغز بنشست
نه تیرش هست تیری کش توان جست
نهزخمش هست زخمی کش توان بست
نه چشم از نیش تیرش میتوان دوخت
نه هیچ از پیش تیرش میتوان جست
وفا و مهر در جان و دلش نیست
جفا و جور در آب وگلش هست
به کام دشمنان از دوست ببرید
به رغم یار با اغیار پیوست
هلاک آن تن که بییاد رخش زیست
اسیر آن دل که از دام غمش رست
عزیز آن جان که از عشقش شود خوار
بلند آن سرکه در راهش شود پست
ندیدم تا ندیدم چشم مستشا
که وقتی آدمی بی می شود مست
بهل تا سر نهم بر خاک تسلیم
که چون ماهی اسیرم کرده در شست
برون نه یک قدم قاآنی از خویش
که از قید دو عالم میتوان رست
بهار و عهد صاحب اختیارست
بباید باده خورد و توبه بشکست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.