۲۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۸

آب جویای آب این عجب است
سر آب و سراب این عجب است

ما حبابیم و عین ما آب است
جام عین شراب این عجب است

گر کسی مست شد ز می چه عجب
باده مست خراب این عجب است

روز و شب آفتاب می گردد
در پی آفتاب این عجب است

موج گوئی حجاب دریا شد
ما ز ما در حجاب این عجب است

نقش خود را خیال می بندم
تا ببینم به خواب این عجب است

می خمخانهٔ حدوث و قدم
خورده ام بی حساب این عجب است

زاهدی دیده ایم گیلانی
سخت مست و خراب این عجب است

این چنین گفته های مستانه
خوانده ام بی کتاب این عجب است

طالب وصل نعمت اللهم
آب جویای آب این عجب است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.