هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دردهای آن سخن می‌گوید. او از ناسازگاری یار خود شکایت کرده و بیان می‌کند که عشق واقعی تنها برای افراد خاص است. شاعر همچنین از رفتارهای ناشایست و فریب‌آمیز دیگران انتقاد می‌کند و خود را برتر از آن‌ها می‌داند. در نهایت، او به شمس تبریزی اشاره کرده و از او به عنوان نماد حق و دین یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادهای اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و تشبیهات ممکن است نیاز به تفسیر و تحلیل داشته باشند که برای سنین بالاتر مناسب‌تر است.

غزل شمارهٔ ۲۰۵۶

خواجه غَلَط کرده‌یی در رَوِشِ یارِ من
صد چو توهم گُم شود، در من و در کارِ من

نَبْوَد هر گَردنی، لایِقِ شمشیرِ عشق
خونِ سگان کِی خورَد، ضَیغَم خونْ خوارِ من؟

قُلْزُم من کِی کَشَد تختهٔ هر کَشتی‌یی؟
شورهٔ تو کِی چَرَد زَابْرِ گُهَربارِ من؟

سَر بِمَگَردان چُنین، پوزْ مَجُنبانْ چُنان
چون تو خَری کِی رَسَد، در جوِ اَنْبارِ من؟

خواجه به خویش آ یکی، چَشم گُشا اندکی
گَر چه نه بر پایِ توست، اندک و بسیارِ من

گفت که عاشقْ چرا مَست شُد و‌‌ بی‌حَیا؟
باده حَیا کِی هِلَد؟ خاصه زِ خَمّارِ من

فِتْنهٔ گُرگی شُده، هم دَغَل و مَکْرِ او
دامِ وِیْ از وِیْ کُند، قانِصِ عَیّارِ من

بر سَرِ بازارِ او، گُرگِ کُهَن کِی خَرند؟
هر طَرَفی یوسُفی زنده به بازارِ من

هَمچو تو جُغدی کجا باغِ اِرَم را سِزَد؟
بُلبُلِ جانْ هم نیافت راه به گُلْزارِ من

مَفْخَرِ تبریزیان شَمسِ حَقِ و دین، بگو
بلکه صَدایِ تو است این همه گفتارِ من
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.