۲۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲۴

شراب شوق را پیمانه می باش
حریف خلوت جانانه می باش

اگر تو مست مجنونی ندیدی
ببین لیلی و خود دیوانه می باش

در دل می زن اما در شب و روز
مقیم گوشهٔ آن خانه می باش

به صورت ساحلی معنی چو دریا
ورای این و آن دردانه می باش

دلت گنجنیهٔ گنجی است دائم
بیا در کنج این ویرانه می باش

فدای عشق کن جان گرامی
دل و دلدار و هم جانانه می باش

درآمد از در دل نعمت الله
چو شمعی تو برو پروانه می باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.