۴۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

شب که جهان است پُر از لولیان
زُهره زَنَد پَردهٔ شَنْگولیان

بینَد مِرّیخ که بَزم است و عیش
خَنجَر و شمشیر کُند در میان

ماه فَشانَد پَرِ خود چون خُروس
پیش و پَسَش اَخْتَرْ چون ماکیان

دیدهٔ غَمّاز بِدوزَد فَلَک
تا که گواهی نَدَهَد بر کیان

خُفته گروهیّ و گروهی به صید
تا کِه کُند سود و کِه دارد زیان

پنج و شش است امشبْ مُهره‌یْ قِمار
سُست مَیَفکَن لبْ چون ناشیان

جامِ بَقا گیر و بِهِل جامِ خواب
پَرده بُوَد خواب و حِجابِ عِیان

ساقیِ باقی‌‌ست خوش و عاشقان
خاکِ سِیَه بر سَرِ این باقیان

زَهر از آن دستِ کَریمَش بِنوش
تا که شوی مِهْتَرِ حَلْواییان

عشقِ چو مَغز است جهانْ هَمچو پوست
عشقْ چو حَلْوا و جهانْ چون تیان

حَلْقِ من از لَذَّتِ حَلْوا بِسوخت
تا نکُنم حِلْیهٔ حَلْوا بیان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.