هوش مصنوعی:
این متن عرفانی-اخلاقی بر اهمیت اعمال و صفات درونی تأکید دارد و با استعارهی «پیرهن» به جسم و جان انسان اشاره میکند. شاعر بیان میکند که هرکس نتیجهی اعمال خود را میبیند و در آخرت، حقیقت درونی آشکار میشود. همچنین، به موضوع عفو الهی و امید به بخشش گناهان پرداخته شده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی اشارات به گناه و بخشش ممکن است برای کودکان نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۶۷
در هر آن پیرهن که خواهی مرد
خواه کرباس گیر و خواهی برد
هم در آن پیرهن شوی محشور
در ما صبیح دیده ام مسطور
آنکه گوید که پیرهن این است
گو بگو ظاهر سخن این است
ور بگوید که پیرهن بدن است
یوسفی در درون پیرهن است
ممکن است این و آن ولی بر ما
پیرهن از صفت بود جان را
جامهٔ جان چنان که یافته ای
هم تو پوشی همان که بافته ای
آنچه رشتی و بافتی جانا
خود بپوشی پلاس یا دیبا
گر پلاس است جامه ات آن دم
هیچ سودی ندارت ماتم
ور حریر است و جامهٔ شاهی
خوش بپوشش که خوشتر از ماهی
پیرهن چون برون کنی از تن
هنر و عیب تن شود روشن
آشکارا شود چنانکه بود
بنماید به تو همان که بود
جامه از علم وز عمل می دوز
جامه دوزی بیا ز ما آموز
خلعت خاص پوش سلطانی
حیف باشد که برهنه مانی
خرقه دوزم ز وصلهٔ اخلاق
بهر یاران خود علی الاطلاق
هرکه را پیرهن چنین باشد
یوسف او در آستین باشد
گر چه بسیار جامه بخشیدیم
به از این جامه ای نپوشیدیم
بستان یادگار ما درپوش
تاج بر سر نه و علم بر دوش
جامهٔ آخرت چنین باشد
آخر این سخن همین باشد
گفت پیغمبر خدا که خدا
این چنین گفت از کرم با ما
هر که داند که من که سلطانم
گر به بخشم گناه بتوانم
عفو فرمایمش گناه تمام
هیچ باکم نه از خواص و عوام
سخنی با موحد است ای یار
هر که شرک آورد رود در ناز
ما نداریم شرک و میداند
گر به بخشد گناه بتواند
پای تا سر همه گنه کاریم
لیکن امید عفو می داریم
خواه کرباس گیر و خواهی برد
هم در آن پیرهن شوی محشور
در ما صبیح دیده ام مسطور
آنکه گوید که پیرهن این است
گو بگو ظاهر سخن این است
ور بگوید که پیرهن بدن است
یوسفی در درون پیرهن است
ممکن است این و آن ولی بر ما
پیرهن از صفت بود جان را
جامهٔ جان چنان که یافته ای
هم تو پوشی همان که بافته ای
آنچه رشتی و بافتی جانا
خود بپوشی پلاس یا دیبا
گر پلاس است جامه ات آن دم
هیچ سودی ندارت ماتم
ور حریر است و جامهٔ شاهی
خوش بپوشش که خوشتر از ماهی
پیرهن چون برون کنی از تن
هنر و عیب تن شود روشن
آشکارا شود چنانکه بود
بنماید به تو همان که بود
جامه از علم وز عمل می دوز
جامه دوزی بیا ز ما آموز
خلعت خاص پوش سلطانی
حیف باشد که برهنه مانی
خرقه دوزم ز وصلهٔ اخلاق
بهر یاران خود علی الاطلاق
هرکه را پیرهن چنین باشد
یوسف او در آستین باشد
گر چه بسیار جامه بخشیدیم
به از این جامه ای نپوشیدیم
بستان یادگار ما درپوش
تاج بر سر نه و علم بر دوش
جامهٔ آخرت چنین باشد
آخر این سخن همین باشد
گفت پیغمبر خدا که خدا
این چنین گفت از کرم با ما
هر که داند که من که سلطانم
گر به بخشم گناه بتوانم
عفو فرمایمش گناه تمام
هیچ باکم نه از خواص و عوام
سخنی با موحد است ای یار
هر که شرک آورد رود در ناز
ما نداریم شرک و میداند
گر به بخشد گناه بتواند
پای تا سر همه گنه کاریم
لیکن امید عفو می داریم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.