هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به ستایش و عشق به معشوق یا شخصیتی مقدس می‌پردازد. شاعر از لطف و محبت معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که در سایه‌ی او از هر بلا در امان است. او از عشق و اشتیاق خود به وصال معشوق و جست‌وجوی نشانه‌های او در جهان سخن می‌گوید و خود را بنده‌ای می‌داند که در انتظار لطف و توجه معشوق مانده است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۱۵۳

ای تو اَمانِ هر بَلا، ما همه در اَمانِ تو
جانِ همه خوش است در سایهٔ لُطفِ جانِ تو

شاهِ همه جهان تویی، اصلِ همه کَسان تویی
چون که تو هستی آنِ ما، نیست غَم از کَسانِ تو

ابرِ غَمِ تو ای قَمَر، آمد دوش بر جِگَر
گفت مرا زِ بام و دَر صد سَقَط از زبانِ تو

جَست دِلَم زِ قالِ او، رفت بَرِ خیالِ او
شاید ای نَبات خو، این همه در زمانِ تو؟

جانِ مرا در این جهان، آتشِ توست در دَهان
از هَوَسِ وصالِ تو، وَزْ طلب جهانِ تو

نیست مرا زِ جسم و جانْ در رَهِ عشقِ تو نشان
زان که نُغول می‌رَوَم در طَلَبِ نشانِ تو

بَنده بِدید جوهرت، لَنْگ شُده‌‌ست بر دَرَت
مانده‌‌‌‌اَم ای جواهری، بر طَرَفِ دُکانِ تو

شاد شود دل و جِگَر، چون بِگْشایی آن کَمَر
بازگُشا تو خوش قَبا، آن کَمَر از میانِ تو

تا نَظَری به جان کُنی، جانِ مرا چو کان کُنی
در تبریز شَمسِ دین، نَقْد رَسَم به کانِ تو
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.