۳۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۶۴

اگر بُگذشت روز ای جان، به شب مهمانِ مَستان شو
بَرِ خویشان و بی‌خویشان، شبی تا روزْ مهمان شو

مَرو ای یوسُفِ خوبان زِ پیشِ چَشمِ یعقوبان
شبِ قَدْری کُن این شب را، چراغِ بیتِ اَحْزان شو

اگر دوریمْ رَحمَت شو، وَگَر عوریمْ خِلْعَت شو
وَگَر ضَعْفیم صِحَّت شو، وَگَر دَردیمْ دَرمان شو

اگر کُفریمْ ایمان شو، وَگَر جُرمیمْ غُفران شو
وَگَر عوریمْ اِحْسان شو، بهشتی باش و رِضوان شو

برایِ پاسبانی را، بِکوب آن طَبْلِ جانی را
برایِ دیورانی را، شُهُب اندازِ شیطان شو

تو بَحْریّ و جهانْ ماهی، بگاهی چیست و بیگاهی
حَیاتِ ماهیان خواهی، بر ایشان آبِ حیوان شو

شبِ تیره چه خوش باشد که مَهْ مهمانِ ما باشد
برایِ شب رُوانِ جان، بَرآ ای ماه تابان شو

خَمُش کُن ای دلِ مُضْطَر، مگو دیگر زِ خیر و شَر
چو پیشِ اوست سِرّ مُظْهَر، دَهان بَربَند و پنهان شو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.