هوش مصنوعی: شخصی به سوی قرطبه می‌رود و شهری زیبا با رودی روان می‌بیند. در آنجا مردی سیاه‌چشمه به رود می‌آید و زیر آب می‌خوابد. سپس سپهبدی به او بخشش می‌کند و او به شکار می‌رود. در راه با موجودی عجیب و غریب با استخوان‌های بزرگ و دندان‌های ستون‌مانند روبرو می‌شود که کسی آن را نمی‌شناسد.
رده سنی: 15+ متن دارای واژگان و مفاهیم پیچیده و تصاویر خیالی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و ادبی دارد. همچنین، توصیف موجودات عجیب و صحنه‌های غیرمعمول ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا ترسناک باشد.

رسیدن گرشاسب به قرطبه

سوی قرطبه رفت از آن جای شاد
یکی شهر خوش دید خرّم نهاد

به نزدیک او ژرف رودی روان
که خوشیش در تن فزودی روان

از آن شهر یک چشمه مردی سیاه
بدان ژرف رود آمدی گاه گاه

ز شبگیر تانیم شب زیر آب
بدی اندر او ساخته جای خواب

نهالی به زیرش غلیژن بدی
زبر چادرش آب روشن بدی

نه ز آب اندکی سر برافراشتی
نه چون ماهیان دم زدند داشتی

همان کرد پیش سپهدار نیز
سپهبدش بخشیدش بسیار چیز

وز آن جا شتابان ره اندر گرفت
به نخچیر کردن کمان بر گرفت

به گلرخش روزی سپرده عنان
همی تاخت بر دمّ گوری دمان

سرانجام از او گشت نادیده گور
شد او تشنه و مانده در تف هور

به کوهی بر آمد همه سنگ وخار
تنی چندش از ویژگان دستیار

رهی دید بر تیغ کهسار تنگ
بر آن ره ستودانی از خاره سنگ

بدو در تن مرده ای سهمناک
شده استخوانش از پی و گوشت پاک

سرش مهتر از گنبدی بد بلند
گره گشته رگ ها بر او چون کمند

دو دندانش مانند عاجین ستون
یکی ساقش از سی رش آمد فزون

به سنگی درون کنده خط ها بسی
بد از برش و نشناخت آن را کسی

همی هر که بد لب به دندان گرفت
در آن کالبد مانده زایزد شگفت
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتی‌ها
گوهر بعدی:دیدن گرشاسب بر همن رومی را و پرسیدن ازو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.