درباره اسدی توسی

ابونصر علی بن احمد اسدی توسی شاعر، نویسنده ایرانی قرن پنجم هجری و سرایندهٔ اثر حماسی گرشاسپ‌نامه است. وی در سال ۴۶۵ هجری در گذشت. مقبره وی در تبریز است.
اسدی از چند جهت در تاریخ ادبیات ایران حائز اهمیت است: کهن‌ترین دستنویس فارسی که به دست آمده‌است به خط اسدی توسی‌است. علاوه بر این وی نخستین واژه‌نامهٔ فارسی را (بنا بر آنچه امروز به ما رسیده‌است) به نام لغت فرس تدوین کرد.
از زندگی اسدی توسی دانسته‌های زیادی در دسترس نیست. آگاهی‌های اندکی که از او امروزه در دسترس است را می‌توان به دو دسته بخش‌بندی کرد. دسته نخست دانسته‌های پراکنده‌ای است که در آثار خودِ اسدی توسی و منابع دیگر یافت می‌شود. اسدی در پایان کتاب الابنیه ابومنصور موفق هروی نام، نسب و تخلص (یا لقب) خویش را یاد می‌کند. در دیباچهٔ گرشاسپ‌نامه به توسی بودن خویش اشاره می‌کند و در پایان این کتاب و در پایان مناظره مسلمان و گبر به تخلص یا لقب خود (اسدی) اشاره می‌کند. اسدی در پایان الابنیه، انجام نگارش کتاب را شوال ۴۴۷ قمری آورده‌است. در دیباچهٔ گرشاسپ‌نامه نیز می‌گوید که این منظوم را به خواهش محمد حصی یا حصنی وزیر ابودلف شیبانی فرمانروای نخجوان، به نام وی سروده‌است و در همان‌جا می‌گوید که در ۴۵۸ قمری آن را به پایان رسانده‌است. نظامی، شاعر پرآوازه سده ششم، در قطعه‌ای در سخا و سخن به بخل سلطان محمود به فردوسی و نواخت‌یافتن اسدی از سوی ابودلف اشاره دارد. رشید وطواط ذیل صنعت «الاغراق فی‌الصفه» تنها یک دو بیتی از علی اسدی شاهد آورده که در آثار بازمانده از اسدی و منابع دیگر دیده نمی‌شود. از این رو آگاهی‌های دقیق از زندگانی اسدی، کم‌وبیش به واپسین دهه از زندگی او محدود می‌شود و پیش از این تنها می‌دانیم که در توس زاده شده و در ۴۴۷ قمری نسخه الابنیه را رونویسی کرده‌است.
دسته‌دوم سرگذشت‌نامه‌هایی هستند که در آن‌ها از اسدی توسی یاد شده که در این میان، تذکره‌الشعرای دولتشاه سمرقندی از همهٔ آن‌ها کهن‌تر است که در سال ۸۹۲ هجری قمری نوشته شده‌است و به گفتهٔ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، سرچشمهٔ بیشتر آشفتگی‌های موجود در زندگی‌نامهٔ اسدی توسی به‌شمار می‌رود. در منابع کهن‌تر از تذکره دولتشاه، همچون چهار مقالهٔ نظامی عروضی، و لباب‌الالباب عوفی، نامی از اسدی توسی نیامده است، شاید به این دلیل که نظامی عروضی به شاعرانی که به دربارهای کوچک رفت‌وآمد داشتند، توجهی نداشته‌است، و عوفی نیز بیشتر به شاعران قصیده‌سرا پرداخته‌است.
او زاده توس در خراسان بوده‌است. کنیه او را در مجالس‌المومنین و مجمع‌الفصحا ابونصر و در دیباچه لغت فرس، که در سال ۱۳۰۳ هجری نوشته شده، ابومنصور آمده‌است. دست‌نویسی از کتاب الابنیه عن حقایق الادویه، نوشته ابومنصور موفق بن علی الهروی در مفردات طب به زبان فارسی در دسترس است که اسدی توسی آن را در ۴۴۷ هجری قمری رونویسی کرده که در آخر کتاب و در بخش شناسنامه، نام خویش را چنین آورده‌است: علی بن احمد الاسدی الطوسی الشاعر. لقب یا تخلص او اسدی بوده‌است که خود را بدین نام خوانده و سرگذشت‌نویسان هم به همین شیوه از او یاد کرده‌اند.
قاضی نورالله ششتری از فرهنگ لغات فرس نوشتهٔ خود اسدی و گفتهٔ خود او نقل می‌کند که تبار اسدی به پادشاهان عجم می‌رسد و نویسندهٔ مجمع‌الفصحا هم به پیروی از او، بی‌آنکه سند خود را بنویسد، تبار وی را به شهریاران ایران می‌رساند؛ ولی بر پایهٔ گفتهٔ بدیع‌الزمان فروزانفر، در نسخه خطی و چاپی فرهنگ اسدی از آنچه قاضی نورالله نوشته اثری نیست و از آن گذشته، «اسدی» نسبتی است به چندین قبیله عرب که از آن‌ها در «الانساب» یاد شده و شماری از گذشتگان بدین نسبت شهرت یافته‌اند، اگرچه ممکن است نسبت او به اسد از جهت ولاء باشد چنان‌که بسیاری از ایرانیان به همین نظر به قبایل عرب منسوب شده‌اند. بر پایهٔ گفتهٔ فروزانفر، در اینکه اسدی زادهٔ شهر توس بوده‌است، هیچ تردید نیست، چرا که همه سرگذشت‌نویسان او در این باره با هم همداستان هستند و خود اسدی توسی نیز در پایان الابنیه مقدمهٔ گرشاسپ‌نامه نیز چنین نوشته‌است.

در ویکی پدیا بیشتر بخوانید

آثار ویدئویی و صوتی مرتبط با این منبع
آغاز در نعت نبی علیه السلام در ستایش دین گوید در نکوهیدن جهان گوید در صفت آسمان گوید در صفت طبایع چهارگانه گوید در ستایش مردم گوید در صفت جان و تن گوید در سبب گفتن قصه گوید در ستایش شاه بودلف گوید در مردانگی گرشاسب گوید آغاز داستان تزویج دختر شاه زابل با جمشید ملامت کردن پدر دختر خویش را در مولود پسر جمشید گوید پادشاهی شیدسب و جنگ کابل در مولود پهلوان گرشاسب گوید آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک ترسانیدن گرشاسب از جادوی رزم پهلوان گرشاسب با اژدها و کشتن اژدها خبر فرستادن کرشاسب پیش پدر حدیث بهو که با مهراج عاصی شد و خبر یافتن ضحاک نامه ضحاک به اثرط و خواندن پهلوان گرشاسب را پند دادن اثرط گرشاسب را رفتن گرشاسب به نزد ضحاک جنگ گرشاسب با ببر ژیان نامه فرستادن گرشاسب به نزد بهو جنگ اول گرشاسب با لشکر بهو جنگ دوم گرشاسب با سالاران بهو پیغام بهو به نزدیک گرشاسب پاسخ گرشاسب به نزد بهو رزم سوم گرشاسب با خسرو هندوان رزم چهارم گرشاسب با هندوان قصه زنگی با پهلوان گرشاسب پاسخ دادن بهو مهراج را رفتن گرشاسب به زمین سرندیب خبر یافتن پسر بهو از کار پدر برگشتن پسر بهو به زنگبار رفتن مهراج با گرشاسب دیدن گرشاسب برهمن را دیگر پرسش گرشاسب از برهمن دیگر پرسش گرشاسب از سرشت جهان نکوهش مذهب دهریان در مذهب فلاسفه گوید پرسش های دیگر از برهمن پرسش های دیگر و پاسخ برهمن گشتن گرشاسب با مهراج گرد هند صفت جزیره دیگر آمدن گرشاسب به جزیره هرنج دیگر جزیره که آن رامنی خوانند شگفتی جزیره هر دو زور و خوشی هوا و زمین شگفتی دیگر جزیره شگفتی دیگر جزیره صفت جزیره اسکونه به کشتی نشستن شگفتی دیگر جزیره که کرگدن داشت آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر صفت جریزه دیو مردمان جنگ گرشاسب با اژدها و شگفتی ماهی وال شگفتی جزیره ای که استرنگ داشت شگفتی جزیره ای که مردم سربینی بریده داشت شگفتی جزیره درخت واق واق شگفتی جزیره قالون و جنگ گرشاسب با سگسار دیدن گرشاسب دخمه سیامک را شگفتی جزیرۀ بند آب شگفتی جزیرۀ تاملی شگفتی جزیرۀ رونده بیرون شدن گرشاسب صفت بت معلق در هوا درختی که هفت گونه بارش بود شگفتی دیگر بتخانه ها صفت حلالزاده و حرامزاده و دیگر شگفتی ها بازگشت گرشاسب و صفت خواسته بازگشت گرشاسب از هند به ایران داستان شاه روم و دخترش در صفت سفر رفتن گرشاسب به شام آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن وصف بیابان و رزم گر شاسب با زنگی ساختن شهر زرنج جنگ نوشیار با انبارسی جنگ شاه کابل با زابلیان وشکسته شدن اثرط نامه ی اثرط به گرشاسب جنگ اثرط با شاه کابل رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او آمدن گرشاسب به بتخانه ی سوبهار نشستن گرشاسب بر تخت کابل پند دادن اثرط گرشاسب را رفتن گرشاسب به ساختن سیستان و اتمام آن آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها رزم گرشاسب با منهراس رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره آگاهی شاه قیروان از رسیدن گرشاسب جنگ در شب ماهتاب نامه گرشاسب به شاه قیروان برون آوردن شاه قیروان لشگر به جنگ بازگشتن گرشاسب و دیدن شگفتی‌ها رسیدن گرشاسب به قرطبه دیدن گرشاسب بر همن رومی را و پرسیدن ازو پرسش دیگر از جان پرسشی دیگر از برهمن رسیدن گرشاسب به میل سنگ پذیره شدن شاه روم گرشاسب را بازگشت گرشاسب به ایران سپری شدن روزگار اثرط پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب رفتن گرشاسب با نریمان به توران صفت رود نامه گرشاسب به خاقان قصه خاقان با برادرزاده جنگ نریمان با تکین‌تاش رفتن گرشاسب به جنگ فغفور و دیدن شگفتی‌ها پند دادن گرشاسب نریمان را رفتن نریمان به توران و دیدن شگفتی‌ها نامه گرشاسب به فغفور چین جنگ نریمان با پسر فغفور چین آگه شدن فغفور از کشتن پسر داستان قباد رفتن نریمان به شهر فغنشور خبر یافتن فغفور از کشتن جرماس و قلا رزم گرشاسب با سالار فغفور جادویی کردن ترکان بر ایرانیان داستان دهقان توانگر آمدن فغفور به جنگ نریمان رسیدن گرشاسب به نزد نریمان و گرفتاری فغفور نامه گرشاسب به نزد فریدون خبر یافتن فریدون از آمدن نریمان پاسخ نامه گرشاسب از فریدون خواهش نریمان از شاه افریدون و زن خواستن او ص ۳۷۵ زادن سام نریمان داستان قباد کاوه داستان گرشاسب با شاه طنجه رزم دیگر گرشاسب با شاه طنجه جنگ دیگر گرشاسب با شاه طنجه گردیدن گرشاسب و عجایب دیدن باز گشت گرشاسب به ایران ص۳۹۸ سپری شدن روزگار گرشاسب پند دادن گرشاسب نریمان را وفات گرشاسب و مویه بر او خبر یافتن فریدون از مرگ گرشاسب در خاتمت کتاب