هوش مصنوعی:
این متن عرفانی از گفتوگوی شبلی با پیر جنید سخن میگوید که در آن بر اهمیت سکوت، بیزبانی، و درک درونی حقایق تأکید شده است. پیر به شبلی توصیه میکند که از گفتار بیهوده و تقلید دوری کند و به جای آن، به سکوت و درک بیزبانانه روی آورد. همچنین، متن به نقد مدعیان دروغین و اهمیت صدق و عمل صادقانه اشاره دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار باشد.
حکایت شبلی رحمةاللّٰه در اخلاص و ریا
شبلی آنگه که کرد از خود صید
بود روزی به نزد پیر جُنید
دیدهها کرده بر دو رخ چو دو جوی
یا مرادی و یا مرادی گوی
پیر گفتش خموش باش خموش
بر درِ او برو سخن مفروش
در ره او سخن فروشی نیست
در رهش بهتر از خموشی نیست
در رهش رنج نیست آسانیست
بیزبانی همه زباندانیست
بگذر از قال و حال پیش آور
قال قیدست زو سبک بگذر
آن کسانی که بستهٔ حالند
برگذشته ز قیل و از قالند
در مناجات بیزبانان آی
هرچه خواهی بگو و لب مگشای
بگذر از قال و گفتههای محال
ذرهٔ صدق بهتر از صد قال
راه تقلید و قید رو بگذار
وز هوسها بجمله دست بدار
گر مراد تو اوست خود داند
پس گر او نیست اینت نستاند
از هوس گفت رخ به دعوی نه
چون جرس بانگ و هیچ معنی نه
مرد معنی سخن ندارد دوست
زانکه بودست مغزها را پوست
از مقلّد مجوی راه صواب
نردبان پایه کی بود مهتاب
هرکه از علم صدق جست ببرد
هرکه از وی دها گزید بمرد
که کند به چو نیست یک حاذق
پیر را فالج و جوان را دِق
نیست یک مرد صادق اندر کار
لیک هستند مدّعی بسیار
علم جُست از درون اهل صواب
همچو در جوی خُرد روشن آب
که به هرجا رسد چو دندانش
بدهد بر مزاج او جانش
زر به طیارکار باید سخت
برگ باشد گواه جان درخت
علم در مغزت و عمل در پوست
همچو نور چراغ و روغن اوست
علم آنجا چو رخ به خلق آرد
مزد دانش به خلق نگذارد
دانش آن خوبتر ز بهر بسیچ
که بدانی که میندانی هیچ
گر برای خداست اندک بس
وز پی مال و جاه اینت هوس
بود روزی به نزد پیر جُنید
دیدهها کرده بر دو رخ چو دو جوی
یا مرادی و یا مرادی گوی
پیر گفتش خموش باش خموش
بر درِ او برو سخن مفروش
در ره او سخن فروشی نیست
در رهش بهتر از خموشی نیست
در رهش رنج نیست آسانیست
بیزبانی همه زباندانیست
بگذر از قال و حال پیش آور
قال قیدست زو سبک بگذر
آن کسانی که بستهٔ حالند
برگذشته ز قیل و از قالند
در مناجات بیزبانان آی
هرچه خواهی بگو و لب مگشای
بگذر از قال و گفتههای محال
ذرهٔ صدق بهتر از صد قال
راه تقلید و قید رو بگذار
وز هوسها بجمله دست بدار
گر مراد تو اوست خود داند
پس گر او نیست اینت نستاند
از هوس گفت رخ به دعوی نه
چون جرس بانگ و هیچ معنی نه
مرد معنی سخن ندارد دوست
زانکه بودست مغزها را پوست
از مقلّد مجوی راه صواب
نردبان پایه کی بود مهتاب
هرکه از علم صدق جست ببرد
هرکه از وی دها گزید بمرد
که کند به چو نیست یک حاذق
پیر را فالج و جوان را دِق
نیست یک مرد صادق اندر کار
لیک هستند مدّعی بسیار
علم جُست از درون اهل صواب
همچو در جوی خُرد روشن آب
که به هرجا رسد چو دندانش
بدهد بر مزاج او جانش
زر به طیارکار باید سخت
برگ باشد گواه جان درخت
علم در مغزت و عمل در پوست
همچو نور چراغ و روغن اوست
علم آنجا چو رخ به خلق آرد
مزد دانش به خلق نگذارد
دانش آن خوبتر ز بهر بسیچ
که بدانی که میندانی هیچ
گر برای خداست اندک بس
وز پی مال و جاه اینت هوس
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:التّمثیل فیالمحبّة والشّکر
گوهر بعدی:حکایة فیالعجز والسکوت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.