۲۸۴ بار خوانده شده

حکایت و مثل فی لذّة الدنیا مع شدّة العقبی

آن بنشنیده‌ای که در راهی
آن مخنّث چه گفت با داهی

که همی شد پی گشادِ گره
بهر بی‌بی به سوی زاهد ده

تا برو میوه سست شاخ شود
راه زادن برو فراخ شود

چون مخنّث بدید هندو را
زور بپرسید و او بگفت او را

گفت بگذار ترّهات خسان
شو به بی‌بی سلام من برسان

پس به بی‌بی بگوی کز ره درد
با چنین کون هلیله نتوان خورد

چون چشیدی حلاوت گادن
بکش اکنون مشقّت زادن

تو ندانسته‌ای که خوردن کبر
ننگ و نامی ندارد اندر زیر

سگ اگر جلد بودی و فربه
بی‌شکاری نگرددی در دِه

غافلند از نهادِ خود مردم
هیچ ندهند دادِ خود مردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فی مذمّة الدنیا واهانته و ترکه، من ترح فرح
گوهر بعدی:اندر مذمّت بددلی و بددل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.