هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از تنهایی، جستجوی بی‌پایان برای یافتن شعر گم‌شده‌اش و رنج‌های روحی خود می‌گوید. او در شب‌های طولانی بیدار می‌ماند، در طبیعت و عناصر آن به دنبال نشانه‌هایی از شعرش می‌گردد و احساس می‌کند که از همه‌چیز رانده شده است. شعر با تصاویری تاریک و پرتنش، حالتی از ناامیدی و جستجوی بی‌ثمر را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و روانی مانند تنهایی، ناامیدی و رنج است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد. همچنین، استفاده از نمادهای پیچیده و فضای تاریک شعر، درک آن را برای سنین پایین‌تر دشوار می‌کند.

شعر گمشده

تا آخرین ستاره‌ی شب بگذرد مرا
بی‌خوف و بی‌خیال بر این بُرجِ خوف و خشم،

بیدار می‌نشینم در سردچالِ خویش
شب تا سپیده خواب نمی‌جنبدم به چشم،

شب در کمینِ شعری گُمنام و ناسرود
چون جغد می‌نشینم در زیجِ رنجِ کور

می‌جویمش به کنگره‌ی ابرِ شب‌نورد
می‌جویمش به سوسوی تک‌اخترانِ دور.

در خون و در ستاره و در باد، روز و شب
دنبالِ شعرِ گم‌شده‌ی خود دویده‌ام

بر هر کلوخ‌پاره‌ی این راهِ پیچ‌پیچ
نقشی ز شعرِ گم‌شده‌ی خود کشیده‌ام.

تا دوردستِ منظره، دشت است و باد و باد
من بادْگردِ دشتم و از دشت رانده‌ام

تا دوردستِ منظره، کوه است و برف و برف
من برف‌کاوِ کوهم و از کوه مانده‌ام.

اکنون درین مغاکِ غم‌اندود، شب‌به‌شب
تابوت‌های خالی در خاک می‌کنم.

موجی شکسته می‌رسد از دور و من عبوس
با پنجه‌های درد بر او دست می‌زنم.

تا صبح زیرِ پنجره‌ی کورِ آهنین
بیدار می‌نشینم و می‌کاوم آسمان

در راه‌های گم‌شده، لب‌های بی‌سرود
ای شعرِ ناسروده! کجا گیرمت نشان؟
۱۳۳۳ زندانِ قصر
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رانده
گوهر بعدی:رنجِ دیگر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.