هوش مصنوعی: شعر بیانگر درد و رنج انسان در مواجهه با بی‌کسی و ناامیدی است. باران اشک‌ها را بر زمین می‌ریزد و صدای در به نعره‌ی توفان تبدیل می‌شود. شاعر درک می‌کند که گریه و التماس بی‌فایده است و درد مشترک او و دیگری را توصیف می‌کند. در پایان، افسوس بر وضعیت دردناک و بی‌پناهی انسان می‌خورد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، بیان درد و رنج ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

دیدار واپسین

باران کُنَد ز لوحِ زمین نقشِ اشک پاک
آوازِ در، به نعره‌یِ توفان، شود هلاک

بیهوده می‌فشانی اشک این‌چنین به خاک
بیهوده می‌زنی به در، انگشتِ دردناک.

دانم که آنچه خواهی ازین بازگشت، چیست:
این در به صبر کوفتن، از دردِ بی‌کسی‌ست.

دانم که اشکِ گرمِ تو دیگر دروغ نیست:
چون مرهمی، صدای تو، با دردِ من یکی‌ست.

افسوس بر تو باد و به من باد! ازآن‌که، درد
بیمار و دردِ او را، با هم هلاک کرد.

ای بی‌مریض‌دارو! زان زخم‌خورده مَرد
یک لکه دود مانده و یک پاره سنگِ سرد!
۱۳۳۵/۴/۶

این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:رنجِ دیگر
گوهر بعدی:شعر ناتمام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.