هوش مصنوعی: شعری که از رنج و ظلم سخن می‌گوید و از سوختن غنچه‌ی لب‌ها در آتش ستم و سردی چشمانی که درهای بسته‌ی درد را نمایان می‌کنند. شاعر آرزو می‌کند که فریادها و عشق‌هایشان اجازه‌ی بروز می‌یافت تا شاید گرمای وجود یکدیگر را تسکین بخشند، اما ظلم همچنان شعله‌ور است و درد باقی می‌ماند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاطفی و اجتماعی مانند ظلم، درد و اندوه است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و فضای سنگین شعر، مناسب سنین بالاتر است.

حریقِ سرد

وقتی که شعله‌ی ظلم
غنچه‌ی لب‌های تو را سوخت
چشمانِ سردِ من
درهایِ کور و فروبسته‌ی شبستانِ عتیقِ درد بود.
باید می‌گذاشتند خاکسترِ فریادِمان را بر همه‌جا بپاشیم
باید می‌گذاشتند غنچه‌ی قلبِمان را بر شاخه‌های انگشتِ عشقی بزرگ‌تر بشکوفانیم
باید می‌گذاشتند سرماهای اندوهِ من آتشِ سوزانِ لبانِ تو را فرونشاند
تا چشمانِ شعله‌وارِ تو قندیلِ خاموشِ شبستانِ مرا برافروزد...

اما ظلمِ مشتعل
غنچه‌ی لبانت را سوزاند
و چشمانِ سردِ من
درهای کور و فروبسته‌ی شبستانِ عتیقِ درد ماند...

۱۳۳۱

این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:از عموهایت
گوهر بعدی:شعرِِ ناتمام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.