هوش مصنوعی:
شخصیتی در جستجوی یافتن آیینهای است که بتواند چهره دوستانش را در آن ببیند. پس از مشورت با چلهنشینان و انجام دستورات عجیب و طاقتفرسا، ناامید و خسته به قلعهای میرسد. در آنجا پیرمردی به او میگوید که کلید حل مشکل در دستان خودش است و باید به جستجوی آیینه ادامه دهد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر و توصیفات (مانند مارهای کور و چاههای خشک) ممکن است برای خوانندگان جوان ترسناک یا نامفهوم باشد.
کلید
رفتم فرو به فکر و فتاد از کفم سبو
جوشید در دلم هوسی نغز:
«ــ ای خدا!
«یارم شود به صورت، آیینهیی که من
«رخسارهی رفیقان بشناسم اندر او!»
بردم سخن به چلهنشینانِ کوهِ دور.
گفتند تا بیفکنم ــ از نیَّتی که هست ــ
در هشت چاهِ خشکِ سیا، هفت ریگِ سُرخ،
یا زیرِ هشت قلعه کُشَم هفت مارِ کور!
بازآمدم ز راه، پریشان و دلشکار
رنجیدهپای و خستهتن و زردروی و سرد،
در سر هزار فکرِ غم و راهِ چاره هیچ
مأیوس پایِ قلعهیی افتادم اشکبار.
آمد ز قلعه بیرون پیری سپیدموی
پرسید حال و گفتم.
در من نهاد چشم
گفت:
«ــ این طلسمِ کهنه کلیدش به مُشتِ توست؛
«با کس مپیچ بیهُده، آیینهیی بجوی!»
۱۳۳۸
جوشید در دلم هوسی نغز:
«ــ ای خدا!
«یارم شود به صورت، آیینهیی که من
«رخسارهی رفیقان بشناسم اندر او!»
بردم سخن به چلهنشینانِ کوهِ دور.
گفتند تا بیفکنم ــ از نیَّتی که هست ــ
در هشت چاهِ خشکِ سیا، هفت ریگِ سُرخ،
یا زیرِ هشت قلعه کُشَم هفت مارِ کور!
بازآمدم ز راه، پریشان و دلشکار
رنجیدهپای و خستهتن و زردروی و سرد،
در سر هزار فکرِ غم و راهِ چاره هیچ
مأیوس پایِ قلعهیی افتادم اشکبار.
آمد ز قلعه بیرون پیری سپیدموی
پرسید حال و گفتم.
در من نهاد چشم
گفت:
«ــ این طلسمِ کهنه کلیدش به مُشتِ توست؛
«با کس مپیچ بیهُده، آیینهیی بجوی!»
۱۳۳۸
۱۳۷۶
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:حريقِ قلعهيی خاموش ...
گوهر بعدی:اتفاق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.