هوش مصنوعی: در این شعر، راوی از گذر گروهی از افراد از یک شاهراه متروک و تپه‌های گلپوش بهاری می‌گوید. آن‌ها بدون توجه به راوی عبور می‌کنند، اما او آن‌ها را می‌شناسد زیرا پیامی از جانب پدرانشان برای او دارند. افراد در حالی که دعایی می‌خوانند و دختران با چشمان خندان به آن‌ها نگاه می‌کنند، عبور می‌کنند. راوی می‌داند که آن‌ها دیگر بازنمی‌گردند، زیرا مقصدشان سرابی لغزنده است. او به آن‌ها قول می‌دهد که در همان جا بماند و پیامشان را به فرزندانشان برساند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

رهگذران

سر در زیر از شاهراهِ متروک پیش می‌آمدند
و تپه‌های گُل‌پوشِ بهاری
در نظرگاهِ ایشان انتظاری بیهوده می‌بُرد.

به‌کُندی از برابرِ من گذشتند بی‌آنکه به من درنگرند
و من ایشان را بازشناختم
چرا که از جانبِ پدرانِشان پیغامی با من بود.

در رهگذرِ شراب‌آلوده دعایی می‌خواندند
و در مهتابی‌های پُرخاطره
چشمانِ پُرخنده‌ی دختران
یک دَم به‌نظاره،
از بسترهای آشفته به جانبِ ایشان می‌گرایید



و دیدم که امید به درگاهِ ناباور بسته بودند
و از پسِ ایشان
جاده‌ی خالی
خسته بود.



می‌دانستم که دیگرباره از این راه
باز
نمی‌آیند.
می‌دانستم که دیگرباره از این راه بازنمی‌آیند، چرا که منزلگَهِ مقصودِ ایشان سرابی لغزنده بود.
می‌دانستم.

با ایشان گفتم که:

«ــ هم دراین جای خواهم ایستاد
و چندان که فرزندانِ شما بگذرند
پیغامِ شما خواهم گزاشت.»

اولِ اردیبهشتِ ۱۳۴۰

این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حماسه؟
گوهر بعدی:کوه‌ها
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.