هوش مصنوعی: این شعر به زندگی روزمره و رنج‌های انسان در جامعه می‌پردازد. در بخش اول، انسان‌هایی خسته و بی‌امید را توصیف می‌کند که برای گذران زندگی تلاش می‌کنند. سپس، شاعری در کوچه با الهام از این وضعیت، حماسه‌ای می‌سراید و ادعا می‌کند که «انسان، خداست»، اما این اندیشه بلافاصله با مزاحمت یک دوچرخه‌سوار و شکستن مداد شاعر به پایان می‌رسد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی موجود در شعر، مانند ناامیدی، فقر، و جایگاه انسان در جهان، برای درک و تحلیل نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از مضامین ممکن است برای خوانندگان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.

حماسه؟

در چارراه‌ها خبری نیست:
یک عده می‌روند
یک عده خسته بازمی‌آیند

و انسان ــ که کهنه‌رند خدایی‌ست بی‌گمان ــ
بی‌شوق و بی‌امید
برای دو قرصِ نان
کاپوت می‌فروشد
در معبرِ زمان.



در کوچه
پُشتِ قوتیِ سیگار
شاعری
اِستاد و بالبداهه نوشت این حماسه را:

«ــ انسان، خداست.
حرفِ من این است.
گر کفر یا حقیقتِ محض است این سخن،
انسان خداست.
آری. این است حرفِ من!»
. . . . . . . . . . . . . . .

از بوقِ یک دوچرخه‌سوارِ الاغِ پست
شاعر ز جای جَست‌و...
...مدادش، نوکش شکست!

۲۸ آذرِ ۱۳۳۹

این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سخنی نیست...
گوهر بعدی:رهگذران
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.