هوش مصنوعی:
این شعر به سرگذشت عاشقان و سربازان شکستهخاطر میپردازد که با ناامیدی و خستگی عبور میکنند. شاعر از بیاعتنایی به طبیعت و نفرینهای راه سخن میگوید و سرنوشت تلخ جامعه را در قالب سرود سربازان بیاعتقاد به تصویر میکشد. در پایان، نفرین مادران داغدار را یادآور میشود که هنوز در سوگ فرزندانشان به سر میبرند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق اجتماعی، سیاسی و عاطفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، لحن تلخ و انتقادی شعر نیاز به درک بالاتری از مسائل انسانی و تاریخی دارد.
آخر بازی
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسارِ ترانههای بیهنگامِ خویش.
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبانِ تشریح،
و لَتّههای بیرنگِ غروری
نگونسار
بر نیزههایشان.
□
تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنتشده نفرینَت میکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای.
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.
□
فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بیاعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعهی روسبیان
بازمیآمدند.
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاهپوش
ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!
۲۶ دیِ ۱۳۵۷
لندن
سرشکسته گذشتند،
شرمسارِ ترانههای بیهنگامِ خویش.
و کوچهها
بیزمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبانِ تشریح،
و لَتّههای بیرنگِ غروری
نگونسار
بر نیزههایشان.
□
تو را چه سود
فخر به فلک بَر
فروختن
هنگامی که
هر غبارِ راهِ لعنتشده نفرینَت میکند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای.
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
از رُستن تن میزند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باور نداشتی.
□
فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بیاعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتحِ قلعهی روسبیان
بازمیآمدند.
باش تا نفرینِ دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاهپوش
ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجادهها
سر برنگرفتهاند!
۲۶ دیِ ۱۳۵۷
لندن
۱۹۸۸۱
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:ترانهی کوچک
گوهر بعدی:هجرانی
نظرها و حاشیه ها
کویر
۱۴۰۲/۵/۹ ۱۱:۵۸
خدا روشکر شاملوی عزیز که رفتی و این روزگاران را ندیدی
فرزاد سلطانی
۱۳۹۹/۶/۲۳ ۰۹:۳۵
شرف کیهانی ! آبروی دو جهانی