هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس غربت، حسرت و بی‌تعلقی به سنت‌ها و زیبایی‌های زندگی سخن می‌گوید. او با تصاویری مانند سیب سرخ، شراب مردافکن، سبوی سبزه‌پوش و بهار، بر نبودن شور و شوق در زندگی خود تأکید می‌کند و از دل‌تنگی برای گذشته‌هایی که نامی از آن‌ها باقی نمانده، می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، اشاره‌های غیرمستقیم به مسائل تاریخی (مانند اسفند 1357) ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

هجرانی

سینِ هفتم
سیبِ سُرخی‌ست،
حسرتا
که مرا
نصیب
ازاین سُفره‌ی سُنّت
سروری نیست.

شرابی مردافکن در جامِ هواست،
شگفتا
که مرا
بدین مستی
شوری نیست.

سبوی سبزه‌پوش
در قابِ پنجره ــ
آه
چنان دورم
که گویی جز نقشِ بی‌جانی نیست.
و کلامی مهربان
در نخستین دیدارِ بامدادی ــ
فغان
که در پسِ پاسخ و لبخند
دلِ خندانی نیست.

بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستان‌ها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست.

اسفندِ ۱۳۵۷
لندن

این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آخر بازی
گوهر بعدی:صبح
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.