۲۵۷۲ بار خوانده شده
همیشه همان...
اندوه
همان:
تیری به جگر درنشسته تا سوفار.
تسلای خاطر
همان:
مرثیهیی ساز کردن. ــ
غم همان و غمواژه همان
نامِ صاحبْمرثیه
دیگر.
□
همیشه همان
شگرد
همان...
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ»
همچنان نمادِ امید بماند.
راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظِ «سوار» رسی
مخاطب پندارد نجاتدهندهیی در راه است.
و چنین است و بود
که کتابِ لغت نیز
به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت
به بند کشند
و واژگانِ بیآرِش را
به شاعران بگذارند.
و واژهها
به گنهکار و بیگناه
تقسیم شد،
به آزاده و بیمعنی
سیاسی و بیمعنی
نمادین و بیمعنی
ناروا و بیمعنی. ــ
و شاعران
از بیآرِشترینِ الفاظ
چندان گناهواژه تراشیدند
که بازجویانِ بهتنگآمده
شیوه دیگر کردند،
و از آن پس،
سخنگفتن
نفسِ جنایت شد.
۱۳۶۳
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
اندوه
همان:
تیری به جگر درنشسته تا سوفار.
تسلای خاطر
همان:
مرثیهیی ساز کردن. ــ
غم همان و غمواژه همان
نامِ صاحبْمرثیه
دیگر.
□
همیشه همان
شگرد
همان...
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ»
همچنان نمادِ امید بماند.
راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظِ «سوار» رسی
مخاطب پندارد نجاتدهندهیی در راه است.
و چنین است و بود
که کتابِ لغت نیز
به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت
به بند کشند
و واژگانِ بیآرِش را
به شاعران بگذارند.
و واژهها
به گنهکار و بیگناه
تقسیم شد،
به آزاده و بیمعنی
سیاسی و بیمعنی
نمادین و بیمعنی
ناروا و بیمعنی. ــ
و شاعران
از بیآرِشترینِ الفاظ
چندان گناهواژه تراشیدند
که بازجویانِ بهتنگآمده
شیوه دیگر کردند،
و از آن پس،
سخنگفتن
نفسِ جنایت شد.
۱۳۶۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:دست زی دست نمیرسد
گوهر بعدی:سلاخی میگريست...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.