۶۶۵ بار خوانده شده
به فریادی خراشنده
بر بامِ ظلمتِ بیمار
کودکی
تکبیر میگوید
گرسنهروسبییی
میگرید
آلودهدامنی
از پیروزیِ بردگانِ دلیر
سخن میگوید.
□
لُجِّهی قطران و قیر
بیکرانه نیست
سنگینگذر است.
روز اما پایدار نمانَد نیز
که خورشید
چراغِ گذرگاهِ ظلماتی دیگر است:
بر بامِ ظلمتِ بیمار
آن که کسوف را تکبیر میکشد
نوزادی بیسر است.
و زمزمهی ما
هرگز آخرین سرود نیست
هر چند بارها
دعای پیش از مرگ بوده است.
۸ مهرِ ۱۳۶۳
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بر بامِ ظلمتِ بیمار
کودکی
تکبیر میگوید
گرسنهروسبییی
میگرید
آلودهدامنی
از پیروزیِ بردگانِ دلیر
سخن میگوید.
□
لُجِّهی قطران و قیر
بیکرانه نیست
سنگینگذر است.
روز اما پایدار نمانَد نیز
که خورشید
چراغِ گذرگاهِ ظلماتی دیگر است:
بر بامِ ظلمتِ بیمار
آن که کسوف را تکبیر میکشد
نوزادی بیسر است.
و زمزمهی ما
هرگز آخرین سرود نیست
هر چند بارها
دعای پیش از مرگ بوده است.
۸ مهرِ ۱۳۶۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:پس آنگاه زمین...
گوهر بعدی:اين صدا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.