هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از احساس پوچی و ناامیدی عمیق خود میگوید. او به دنیا آمدن خود را با نفرین و تقدیر شوم پیوند میزند و از مصرف کردن همه چیز، حتی مفاهیم انتزاعی مانند خدا، سخن میگوید. در پایان، هیچ چیزی برای او باقی نمانده است.
رده سنی:
18+
محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی، پوچی، ناامیدی و استفاده از واژگان سنگین است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب یا دشوار باشد.
خلاصهی احوال
چیزی به جا نماند
حتا
که نفرینی
بدرقهی راهم کند.
با اذانِ بیهنگامِ پدر
به جهان آمدم
در دستانِ ماماچهپلیدک
که قضا را
وضو ساخته بود.
هوا را مصرف کردم
اقیانوس را مصرف کردم
سیاره را مصرف کردم
خدا را مصرف کردم
و لعنت شدن را، بر جای،
چیزی به جای بِنَماندم.
۴ آبانِ ۱۳۷۱
حتا
که نفرینی
بدرقهی راهم کند.
با اذانِ بیهنگامِ پدر
به جهان آمدم
در دستانِ ماماچهپلیدک
که قضا را
وضو ساخته بود.
هوا را مصرف کردم
اقیانوس را مصرف کردم
سیاره را مصرف کردم
خدا را مصرف کردم
و لعنت شدن را، بر جای،
چیزی به جای بِنَماندم.
۴ آبانِ ۱۳۷۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:در آستانه
گوهر بعدی:آن روز در اين وادی...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.