۵۹۴ بار خوانده شده
نخستین
از غلظهی پنیرک و مامازی سر برآورد.
(نخستین خورشید...
بیخبر...)
و دومین
از جیفهزارِ مداهنت سر برکرد.
(دیگر روز...
از جیفهزارِ مداهنت...
خورشیدِ روزِ دیگر...)
سومین
اندوهِ انتظار را بود از اندوهِ انتظار بیخبر.
و چارمین
حیرتِ بیحاصلی را بود
از حیرتِ بیحاصلی
بهره سوتهتر.
پنجمین
آهِ سیاهی را مانستی
یکی آهِ سیاه را.
آنگاه
خورشیدِ ششم
ملالِ مکرر شد:
آونگِ یکی ماهِ ناتمام
به بدل چینیِ کاسهی آسمانی شکسته درآویخته.
و آنگاه
خورشیدِ هفتمین در اشکی بیقرار غوطه خورد:
اشکی بیقرار،
بدری سیاقلم
جویدهجویده ریختهواریخته.
□
و بیهوده
ما
هنوز
انتظاری بیتاب میبردیم:
ما
هنوز
هشتمین خورشید را چشم همیداشتیم:
(شاید را و مگر را
بر دروازهی طلوع) ــ
که خورشیدِ نخستین
هم به تکرار سر برآورد
تا عرصه کند
آسمانِ پیرزاد را
به بازیبازی
در غلظهی بوناکِ پنیرک و مامازی.
۲۴ فروردینِ ۱۳۷۸
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
از غلظهی پنیرک و مامازی سر برآورد.
(نخستین خورشید...
بیخبر...)
و دومین
از جیفهزارِ مداهنت سر برکرد.
(دیگر روز...
از جیفهزارِ مداهنت...
خورشیدِ روزِ دیگر...)
سومین
اندوهِ انتظار را بود از اندوهِ انتظار بیخبر.
و چارمین
حیرتِ بیحاصلی را بود
از حیرتِ بیحاصلی
بهره سوتهتر.
پنجمین
آهِ سیاهی را مانستی
یکی آهِ سیاه را.
آنگاه
خورشیدِ ششم
ملالِ مکرر شد:
آونگِ یکی ماهِ ناتمام
به بدل چینیِ کاسهی آسمانی شکسته درآویخته.
و آنگاه
خورشیدِ هفتمین در اشکی بیقرار غوطه خورد:
اشکی بیقرار،
بدری سیاقلم
جویدهجویده ریختهواریخته.
□
و بیهوده
ما
هنوز
انتظاری بیتاب میبردیم:
ما
هنوز
هشتمین خورشید را چشم همیداشتیم:
(شاید را و مگر را
بر دروازهی طلوع) ــ
که خورشیدِ نخستین
هم به تکرار سر برآورد
تا عرصه کند
آسمانِ پیرزاد را
به بازیبازی
در غلظهی بوناکِ پنیرک و مامازی.
۲۴ فروردینِ ۱۳۷۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:نخستين که در جهان ديدم...
گوهر بعدی:کژمژ و بیانتها...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.