هوش مصنوعی: این شعر به توصیف هفت خورشید مختلف می‌پردازد که هر کدام نماد حالات و احساسات متفاوتی هستند، از بی‌خبری و اندوه تا حیرت و ملال. در نهایت، انتظار برای خورشید هشتم به تکرار نخستین خورشید می‌انجامد و چرخه‌ای بی‌پایان را نشان می‌دهد.
رده سنی: 16+ متن از مفاهیم عمیق و نمادین استفاده می‌کند که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم مانند 'اندوه انتظار' و 'ملال مکرر' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

نخستين از غلظه‌ی پنيرک...

نخستین
از غلظه‌ی پنیرک و مامازی سر برآورد.

(نخستین خورشید...
بی‌خبر...)

و دومین
از جیفه‌زارِ مداهنت سر برکرد.

(دیگر روز...
از جیفه‌زارِ مداهنت...
خورشیدِ روزِ دیگر...)

سومین
اندوهِ انتظار را بود از اندوهِ انتظار بی‌خبر.

و چارمین
حیرتِ بی‌حاصلی را بود
از حیرتِ بی‌حاصلی
بهره سوته‌تر.

پنجمین
آهِ سیاهی را مانستی
یکی آهِ سیاه را.

آنگاه
خورشیدِ ششم
ملالِ مکرر شد:
آونگِ یکی ماهِ ناتمام
به بدل چینیِ کاسه‌ی آسمانی شکسته درآویخته.

و آنگاه
خورشیدِ هفتمین در اشکی بی‌قرار غوطه خورد:
اشکی بی‌قرار،
بدری سیاقلم
جویده‌جویده ریخته‌واریخته.



و بیهوده
ما
هنوز
انتظاری بی‌تاب می‌بردیم:

ما
هنوز
هشتمین خورشید را چشم همی‌داشتیم:
(شاید را و مگر را
بر دروازه‌ی طلوع) ــ
که خورشیدِ نخستین
هم به تکرار سر برآورد
تا عرصه کند
آسمانِ پیرزاد را
به بازی‌بازی
در غلظه‌ی بوناکِ پنیرک و مامازی.

۲۴ فروردینِ ۱۳۷۸

این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نخستين که در جهان ديدم...
گوهر بعدی:کژمژ و بی‌انتها...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.