هوش مصنوعی: شاعر در این شعر، طبیعت بکر و زیبای منطقه گلستان را توصیف می‌کند و به جستجوی معنایی در این محیط می‌پردازد. او به دنبال آرامش، نور و شادی است و در این مسیر با عناصر طبیعی مانند باد، سوسمار و گاو مواجه می‌شود. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که زندگی با وجود سختی‌ها، زیبا و ارزشمند است و باید با امید و شادی ادامه یابد.
رده سنی: 12+ متن دارای مفاهیم عمیق و شاعرانه است که ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره و نمادهای اداری نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

در گلستانه

دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.
پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد.
پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف می‌زند؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجه‌زاری سر راه.
بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ
و فراموشی خاک.
لب آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، می‌چرخد گاوی در کرت
ظهر تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.
سایه‌هایی بی‌لک،
گوشهٔی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:جنبش واژه زیست
گوهر بعدی:دوست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.