۱۱۹۷ بار خوانده شده

ناآَشنا

باز هم قلبی به پایم اوفتاد
باز هم چشمی به رویم خیره شد

باز هم در گیر و دار یک نبرد
عشق من بر قلب سردی چیره شد




باز هم از چشمهٔ لبهای من
تشنه ای سیراب شد ، سیراب شد

باز هم در بستر آغوش من
رهرویی در خواب شد ، در خواب شد




بر دو چشمش دیده می دوزم به ناز
خود نمی دانم چه می جویم در او

عاشقی دیوانه می خواهم که زود
بگذرد از جاه و مال و آبرو




او شراب بوسه می خواهد ز من
من چه گویم قلب پر امّید را

او به فکر لذت و غافل که من
طالبم آن لذت جاوید را




من صفای عشق می خواهم از او
تا فدا سازم وجود خویش را

او تنی می خواهد از من آتشین
تا بسوزاند در او تشویش را




او به من می گوید ای آغوش گرم
مست نازم کن ، که من دیوانه ام

من به او می گویم ای نا آشنا
بگذر از من ، من تو را بیگانه ام




آه از این دل ، آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا ، کس به آوازش نخواند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بوسه
گوهر بعدی:حسرت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.