هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از شور و درد عشق، تنهایی و رازداری سخن می‌گوید. شاعر از نداشتن یار برای بیان رازهایش شکایت دارد و از دردهای پنهان در موسیقی و سازش می‌گوید. او از عشق و جفا، مستی و شور، و اسارت دل در بند عشق سخن می‌راند. همچنین، اشاره‌هایی به گناه، رنج و لذت عشق، و پایان‌یافتن یک داستان عاشقانه دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی اشارات به رنج، گناه و مستی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر نامناسب باشد.

شراب و خون

نیست یاری تا بگویم راز خویش
ناله پنهان کرده ام در ساز خویش

چنگ اندوهم ، خدا را ، زخمه ای
زخمه ای ، تا برکشم آواز خویش




برلبانم قفل خاموشی زدم
با کلیدی آشنا بازش کنید

کودک دل رنجهٔ دست جفاست
با سر انگشت وفا نازش کنید




پر کن این پیمانه را ای هم نفس
پر کن این پیمانه را از خون او

مست مستم کن چنان کز شور می
باز گویم قصهٔ افسون او




رنگ چشمش را چه می پرسی ز من
رنگ چشمش کی مرا پا بند کرد

آتشی کز دیدگانش سر کشید
این دل دیوانه را دربند کرد




از لبانش کی نشان دارم به جان
جز شرار بوسه های دلنشین

بر تنم کی مانده از او یادگار
جز فشار بازوان آهنین




من چه می دانم سر انگشتش چه کرد
در میان خرمن گیسوی من

آنقدر دانم که این آشفتگی
زان سبب افتاده اندر موی من




آتشی شد بر دل و جانم گرفت
راهزن شد راه ایمانم گرفت

رفته بود از دست من دامان صبر
چون ز پا افتادم آسانم گرفت




گم شدم در پهنهٔ صحرای عشق
در شبی چون چهرهٔ بختم سیاه

ناگهان بی آنکه بتوانم گریخت
بر سرم بارید باران گناه




مست بودم ، مست عشق و مست ناز
مردی آمد قلب سنگم را ربود

بس که رنجم داد و لذت دادمش
ترک او کردم چه می دانم که بود




مستیم از سر پرید ، ای همنفس
بار دیگر پرکن این پیمانه را

خون بده ، خون دل آن خودپرست
تا به پایان آرم این افسانه را
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:عصیان
گوهر بعدی:دیدار ِ تلخ
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.