هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و افسون چشمان معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که معشوق با وجود ادعای بی‌تفاوتی، در واقع اسیر عشق اوست. شاعر از سوزش عشق، بیم از فراموشی، و ارزش نهادن به لحظات شادی می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به این عشق تن دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال نامفهوم یا سنگین باشد. همچنین، برخی اشارات به مفاهیمی مانند مستی و سوزش عشق ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

دعوت

تو را افسون چشمانم ز ره برده ست و می دانم
چرا بیهوده می گویی ، دل چون آهنی دارم

نمی دانی ، نمی دانی ، که من جز چشم افسونگر
در این جام لبانم ، بادهٔ مرد افکنی دارم




چرا بیهوده می کوشی که بگریزی ز آغوشم
از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی

نمی ترسی ، نمی ترسی ، که بنویسند نامت را
به سنگ تیرهٔ گوری ، شب غمناک خاموشی




بیا دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری
فدای لحظه ای شادی ، کن این رویای هستی را

لبت را بر لبم بگذار کز این ، ساغر پر می
چنان مستت کنم تا خود بدانی قدر مستی را




تو را افسون چشمانم ز ره برده است و می دانم
که سر تا پا به سوز خواهشی بیمار می سوزی

دروغ است این اگر ، پس آن دو چشم راز گویت را
چرا هر لحظه بر چشم من دیوانه می دوزی
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آیینهٔ شکسته
گوهر بعدی:خسته
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.