هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حالتی از پریشانی و از دست دادن خود واقعی اش سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که بخشی از وجودش مرده است و دیگر مانند گذشته نیست. با وجود تلاش‌هایش، احساس می‌کند که تنها سایه‌ای از گذشته است و در نهایت از خود می‌پرسد که آن بخش گمشده‌اش کیست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای سنین پایین قابل درک نباشد. همچنین، حس اندوه و پریشانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

گمشده

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاقل گشته ام

گوییا (او) مُرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام




هر دم از آیینه می پرسم ملول
چیستم دیگر ، به چشمت چیستم ؟

لیک در آینه می بینم که ، وای
سایه ای هم زآنچه بودم نیستم




همچو آن رقاصهٔ هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش

وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش




ره نمی جویم به سوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام

گوهری دارم ولی آن را ز بیم
در دل مردابها بنهفته ام




می روم ... اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا ... ؟ منزل کجا ...؟ مقصود چیست ؟

بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست




(او) چو در من مرد ، نا گه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت

گوییا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت




آه ... آری ... این منم ... اما چه سود
(او) که در من بود ، دیگر نیست ، نیست

می خروشم زیر لب دیوانه وار
(او) که در من بود ، آخر کیست ، کیست ؟
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نغمهٔ درد
گوهر بعدی:اندوه پرست
نظرها و حاشیه ها
زهرا
۱۳۹۹/۲/۲۸ ۱۹:۲۴

سلام وقتتون بخیر
در خوانش این شعر باید در بیت ره نمیجویم به سوی شهر روز باید گفته بشه شهرِ روز یا شهرْ روز؟