هوش مصنوعی:
این شعر به موضوعاتی مانند عشق الهی، ریا و دورویی در دینداری، انتقاد از زاهدان ظاهربین، و ارزش راستی و صداقت در برابر تظاهر میپردازد. شاعر از گناه و عشق سخن میگوید و تأکید دارد که حتی با وجود گناه، عشق به خدا زندهتر از ریا و تظاهر است. همچنین، شعر به طعنههای دیگران نسبت به عشق مدام شاعر اشاره دارد و باور دارد که عشق جاودانه است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادهای اجتماعی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به گناه و طعنههای اجتماعی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
پاسخ
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی از داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او میگشاید ... او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
طوفان طعنه خندهٔ ما را زلب نشست
کوهیم و در میانهٔ دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم
ماییم ... ما که طعنهٔ زاهد شنیده ایم
ماییم ... ما که جامهٔ تقوا دریده ایم
زیرا درون جامه به جز پیکر فریب
زین راهیان راه حقیقت ندیده ایم
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکارهٔ رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
( هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریدهٔ عالم دوام ما )
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم
پیشانی از داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او میگشاید ... او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
طوفان طعنه خندهٔ ما را زلب نشست
کوهیم و در میانهٔ دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم
ماییم ... ما که طعنهٔ زاهد شنیده ایم
ماییم ... ما که جامهٔ تقوا دریده ایم
زیرا درون جامه به جز پیکر فریب
زین راهیان راه حقیقت ندیده ایم
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته ایم از شرار عشق
نام گناهکارهٔ رسوا نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
( هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریدهٔ عالم دوام ما )
۱۴۴۱
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شکوفهٔ اندوه
گوهر بعدی:دیوار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.