هوش مصنوعی:
این شعر از زبان طبیعت و عناصر آن مانند روز، شب، سایه و امواج صحبت میکند که گویی با هم در ارتباطی رمزآلود و عاشقانه هستند. روز و شب هرکدام سرود و راز خود را میخوانند، سایهها در هم میآمیزند و طلوع صبح، پایان این همآغوشی است. شعر به زیبایی رابطهای عاشقانه و اسرارآمیز بین عناصر طبیعت را به تصویر میکشد.
رده سنی:
15+
این شعر دارای مفاهیم عمیق و نمادین است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان شاعرانه ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
روز و شب
روز آفاق ِ عاج خواند سرودی
شب اقالیم ِ آبنوش شنفتند
سایه در سایه سحرهای شبانه
تن در امواج گیسوی تو نهفتند
روزها طالع طلایی خود را
همچو رازی کهن به روی تو گفتند
این جدایان جاودان چه بسا شد
در تو با هم، چو نقش و آینه خفتند
سِحر شب را به راز روی بسی من
در توی طاق، دیدهام که چه جفتند
باز صبح است و روشنان پگاهی
روی شستند و گرد آینه رُفتند
باز اقالیم عاج خواند از آن دست
که در آفاق آبنوس شِنفتند
شب اقالیم ِ آبنوش شنفتند
سایه در سایه سحرهای شبانه
تن در امواج گیسوی تو نهفتند
روزها طالع طلایی خود را
همچو رازی کهن به روی تو گفتند
این جدایان جاودان چه بسا شد
در تو با هم، چو نقش و آینه خفتند
سِحر شب را به راز روی بسی من
در توی طاق، دیدهام که چه جفتند
باز صبح است و روشنان پگاهی
روی شستند و گرد آینه رُفتند
باز اقالیم عاج خواند از آن دست
که در آفاق آبنوس شِنفتند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:به دیدارم بیا هر شب
گوهر بعدی:دریغا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.