هوش مصنوعی: متن روایتگر ظهور ابری سیاه است که با وعده‌ی باران و سیراب کردن تشنگان، بر صحرا مسلط می‌شود. اما با گذشت زمان، باران نمی‌بارد و مردم تشنه در انتظار می‌مانند. در نهایت، پیرمردی اشاره می‌کند که این ابر تنها فضا را تیره می‌کند و هرگز نمی‌بارد. تشنگان در ناامیدی به پچ‌پچ می‌افتند و امیدشان به یأس تبدیل می‌شود.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم نمادین و عمیق است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند ناامیدی و انتظار نیاز به درک عاطفی و تجربه‌ی بیشتری دارد که معمولاً نوجوانان و بزرگسالان بهتر با آن ارتباط برقرار می‌کنند.

سترون

سیاهی از درون کاهدود پشت دریاها
بر آمد، با نگاهی حیله گر، با اشکی آویزان
به دنبالش سیاهی‌های دیگر آمده‌اند از راه
بگستردند بر صحرای عطشان قیرگون دامان
سیاهی گفت
اینک من، بهین فرزند دریاها
شما را، ای گروه تشنگان، سیراب خواهم کرد
چه لذت بخش و مطبوع است مهتاب پس از باران
پس از باران جهان را غرقه در مهتاب خواهم کرد
بپوشد هر درختی میوه‌اش را در پناه من
ز خورشیدی که دایم می‌مکد خون و طراوت را
نبینم ... وای ... این شاخک چه بی جان است و پژمرده
سیاهی با چنین افسون مسلط گشت بر صحرا
زبردستی که دایم می‌مکد خون و طراوت را
نهان در پشت این ابر دروغین بود و می‌خندید
مه از قعر محاقش پوزخندی زد بر این تزویر
نگه می‌کرد غار تیره با خمیازه ی جاوید
گروه تشنگان در پچ پچ افتادند
دیگر این
همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد
ولی پیر دروگر گفت با لبخندی افسرده:
فضا را تیره می‌دارد، ولی هرگز نمی‌بارد
خروش رعد غوغا کرد، با فریاد غول آسا
غریو از تشنگان برخاست
باران است ... هی! باران
پس از هرگز ... خدا را شکر ... چندان بد نشد آخر
ز شادی گرم شد خون در عروق سرد بیماران
به زیر ناودان‌ها تشنگان، با چهره‌های مات
فشرده بین کف‌ها کاسه‌های بی قراری را
تحمل کن پدر ... باید تحمل کرد
می‌دانم
تحمل می‌کنم این حسرت و چشم انتظاری را
ولی باران نیامد
پس چرا باران نمی‌آید؟
نمی‌دانم ولی این ابر بارانی ست، می‌دانم
ببار ای ابر بارانی! ببار ای ابر بارانی
شکایت می‌کنند از من لبان خشک عطشانم
شما را، ای گروه تشنگان! سیراب خواهم کرد
صدای رعد آمد باز، با فریاد غول آسا
ولی باران نیامد
پس چرا باران نمی‌اید؟
سر آمد روزها با تشنگی بر مردم صحرا
گروه تشن‌گان در پچ پچ افتادند
آیا این
همان ابر است کاندر پی هزاران روشنی دارد؟
و آن پیر دوره گرد گفت با لبخند زهرآگین
فضا را تیره می‌دارد، ولی هرگز نمی‌بارد
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شعر
گوهر بعدی:در میکده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.