هوش مصنوعی: این شعر تصویری از یک شب آرام، بارانی و تاریک را ترسیم می‌کند که در آن یک کلبهٔ مهجور و غمگین در کنار شهر قرار دارد. صدای ناله‌های سگی ولگرد از دور به گوش می‌رسد و داخل کلبه، زنی با کودکش در آرامش خوابیده‌اند، در حالی که شوهرش بیدار و نگران آینده است. در بیرون، سگی با استخوانی خشک مشغول است و دو عابر در سکوت کوچه می‌خندند. شب بیرحم است اما نزدیک به صبح، و در پایان، زنی در خواب می‌گرید و شوهرش با خیالی خسته و چشمانی تار بیدار است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین غم‌انگیز و پیچیده‌ای مانند تنهایی، نگرانی از آینده و شرایط سخت زندگی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، تصاویر و توصیفات موجود در شعر نیاز به درک و تجربهٔ بیشتری از زندگی دارد.

قصه ای از شب

شب است
شبی آرام و باران خورده و تاریک
کنار شهر بی غم خفته غمگین کلبه‌ای مهجور
فغان‌های سگی ولگرد می‌اید به گوش از دور
به کرداری که گویی می‌شود نزدیک
درون کومه‌ای کز سقف پیرش می‌تراود گاه و بیگه قطره‌هایی زرد
زنی با کودکش خوابیده در آرامشی دلخواه
دود بر چهرهٔ او گاه لبخندی
که گوید داستان از باغ رؤیای خوش ایندی
نشسته شوهرش بیدار، می‌گوید به خود در سکوت پر درد
گذشت امروز، فردا را چه باید کرد؟
کنار دخمهٔ غمگین
سگی با استخوانی خشک سرگرم است
دو عابر در سکوت کوچه می‌گویند و می‌خندند
دل و سرشان به می، یا گرمی انگیزی دگر گرم است
شب است
شبی بیرحم و روح آسوده، اما با سحر نزدیک
نمی‌گرید دگر در دخمه سقف پیر
و لیکن چون شکست استخوانی خشک
به دندان سگی بیمار و از جان سیر
زنی در خواب می‌گرید
نشسته شوهرش بیدار
خیالش خسته، چشمش تار
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اندوه
گوهر بعدی:مرداب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.