۵۳۱ بار خوانده شده

غم آزادی

تا به دام غمش آورد خدا، داد مرا
هر چه می‌خواستم از بخت، خدا داد مرا

رفع مخموری از آن چشم سیه دارد چشم
چشم دارم که خرابی کند آباد مرا

نتوانم ز خداداد بگیرم دادم
کاش گیرد ز خداداد خدا داد مرا

گر دلش سخت تر از سنگ بود، نرم شود
بشنود گر شبی او ناله و فریاد مرا

من که تا صبح، دعا گوی تو هستم همه شب
چه شود گر تو به دشنام کنی یاد مرا

غم ندارم که به بند تو گرفتار شدم
غمم آنست که ترسم کنی آزاد مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:خاطره
گوهر بعدی:آرزو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.