هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از جایگاه و ارزش شعر خود سخن میگوید و بیان میکند که شعر او نزد دانایان ارزشمند است. او از ناسپاسی روزگار، دشمنی حسودان و رنجهای زندگی شکایت دارد و صبر و شکیبایی خود را با اسکندر و رشادت خود را با دارا مقایسه میکند. شاعر احساس میکند که دشمنان و حسودان مانع پیشرفت او شدهاند و روزگار به او وفا نکرده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق ادبی و عاطفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی مانند مقایسه با اسکندر و دارا ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱ - شکوه از حسود
ز شعر قدر و بها یافتند اگر شعرا
منم که شعر ز من یافته است قدر و بها
به پیش نادان گر قدر من بود پنهان
به پیش دانا باشد مقام من پیدا
همی نشایدگفتن که تیره شد خورشید
اگر نیاید روشنی به دیده ی اعما
شگفت نیست گرم آفتاب سجده برد
به پیش طبع سخن گوی و خاطر دانا
ولی دریغ که بر من ز شاعری نرسید
مگر فزونی خصم و تطاول اعدا
چه حیله سازم با دشمنان بیآزرم
چه گوی بازم با روزگار بیپروا
وفا ندیدم زین روزگار عهدگسل
کدام مرد بدیدست ازین عجوز وفا
به پتک جور سپهرا سرم به خیره مکوب
به سنگ کینه جهانا تنم به خیره مسا
به بند خویش بسی ماندی این تن رنجور
کنون نمودی در بند دشمنانش رها
جلیس من به مه وسال، جسم محنتکش
ندیم من به شب وروز، چشم خونپالا
به بردباری آن یک چو سد اسکندر
به خونفشانی این یک چو پهلوی دارا
برون زحد و حصا رنج بینم اندر دهر
که هست خصم وحسودم برونزحد وحصا
حسود چیره شود هرکرا فزود کمال
مگس پذیره شود هرکجا بود حلوا
منم که شعر ز من یافته است قدر و بها
به پیش نادان گر قدر من بود پنهان
به پیش دانا باشد مقام من پیدا
همی نشایدگفتن که تیره شد خورشید
اگر نیاید روشنی به دیده ی اعما
شگفت نیست گرم آفتاب سجده برد
به پیش طبع سخن گوی و خاطر دانا
ولی دریغ که بر من ز شاعری نرسید
مگر فزونی خصم و تطاول اعدا
چه حیله سازم با دشمنان بیآزرم
چه گوی بازم با روزگار بیپروا
وفا ندیدم زین روزگار عهدگسل
کدام مرد بدیدست ازین عجوز وفا
به پتک جور سپهرا سرم به خیره مکوب
به سنگ کینه جهانا تنم به خیره مسا
به بند خویش بسی ماندی این تن رنجور
کنون نمودی در بند دشمنانش رها
جلیس من به مه وسال، جسم محنتکش
ندیم من به شب وروز، چشم خونپالا
به بردباری آن یک چو سد اسکندر
به خونفشانی این یک چو پهلوی دارا
برون زحد و حصا رنج بینم اندر دهر
که هست خصم وحسودم برونزحد وحصا
حسود چیره شود هرکرا فزود کمال
مگس پذیره شود هرکجا بود حلوا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲ - لابه حکیم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.