هوش مصنوعی: این متن شعری است که به بیان نابسامانی‌های اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی می‌پردازد. شاعر از افول ارزش‌های انسانی مانند مردانگی، عفت، و هنر در جامعه انتقاد می‌کند و به تأثیرات منفی حرص، نامردی، و اختلافات اشاره دارد. همچنین، او از تغییر آداب و رسوم قدیمی و جایگزینی آن‌ها با رفتارهای ناپسند اظهار ناراحتی می‌کند. در بخشی از شعر، شاعر به ستایش هنر و فضیلت می‌پردازد و از زبان شیرین و معانی عمیق شعر فارسی تقدیر می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم انتقادی و اجتماعی پیچیده است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و آگاهی از مسائل فرهنگی و اخلاقی دارد. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۷ - پاسخ به شعاع‌الملک

تا تاختند بی‌هنران در مصاف‌ها
زد زنگ‌، تیغ‌های هنر در غلاف‌ها

ناچار تن زند ز مصاف مخنثان
آن کس که‌برشکست به‌مردی ‌مصاف‌ها

تا لافزن نمود زبان هنر دراز
ی‌ت‌باره کرد خوی‌، زبان‌ها به لاف‌ها

تا تیره دُرددن به می صاف چیره گشت
ماندند دُردها و رمیدند صاف‌ها

پرورده شد به طرد حقایق دماغ‌ها
گسترده شد به گرد طبایع گزاف‌ها

بر باد رفت قاعدهٔ اجتماع‌ها
وز هم گسست رابطهٔ ائتلاف‌ها

مردم ز طوف کعبهٔ عزت کرانه کرد
بگرفت گرد خانهٔ عزّی طواف‌ها

مردی به خاک خفت ازین بی‌حمیتان
عفت به باد رفت از این بی‌عفاف‌ها

رفتند خواجگان کریم و نماند نام
زان اصطناع‌ها و از آن انتصاف‌ها

آئین دیرباز دگرگونه گشت و شد
وارون طواف‌ها و دگرگون مطاف‌ها

نامردی زمانه نگر کزین اصطبل
بر قصرها شدند فراجاف جاف‌ها

آبستنان حرص چمان پیش صف بار
وز بار حرصشان به زمین سوده‌ناف‌ها

آن یک امیر لشکر و این یک‌ وزیر جنگ
لعنت برین مضاف‌الیه و مضاف‌ها

آزاد جاهلان وگشاده زبان‌، خران
بسته مدرسان و فقیهان به خواف‌ها اا

.............. ..............
............................

اکنون ‌لحاف و بستر‌، سنجاب و خز کنند
آنان که پاره بد به کتفشان لحاف‌ها

وقتست تا میان چمن عاملان دی
بر گلبنان کنند ز نو اعتساف‌ها

تا زاغ‌ها به باغ گشادند حنجره
بستند نای‌، زمزمه خوان زندباف‌ها

خفاش ها شدند از اشکفت‌ها برون
طاووس‌ها شدند نهان در شکاف‌ها

شهبوف‌ها شدند مهاجم به قصرها
سیمرغ‌ها شدندگریزان به قاف‌ها

...........................
....... ... .... ..............

کل را وفاق پیشه بدو بید را خلاف(‌)
پنهان وفاق‌ها شد و عریان خلاف‌ها

زودا که بوستان فضیلت خزان شود
زین انقلاب کشور و این اختلاف‌ها

کندیم و کافتیم و بهر سو شتافتیم
دیدیم سبع‌های سمان و عجاف‌ها‌

الا سه چار یار پراکنده گرد دهر
چیزی نیافتیم از آن کند و کاف‌ها

هان ای‌ شعاع ملک ز یاران‌ یکی تویی
نزد من از بزرگترین اکتشاف‌ها

پیوسته فحل طبع تو با بکر فکر نغز
دارد درون حجلهٔ دانش زفاف‌ها

بر چامهٔ بدیع تو صدآفرین که داشت
خنگ هنر بهر نقطش انعطاف‌ها

آن حله بود بافته از تار و پود فضل
کانسان نبافتند دگر حله باف‌ها

از کوثر معانی شیرین و لفظ عذب
کرده است ساقی هنرت اغتراف‌ها

قندیست پارسی که‌شکرپاسخان ری
در پر حلاوتیش کنند اعتراف‌ها

تا نیست درکریمی یزدان مخالفت
تا هست در قدیمی کیهان خلاف‌ها

حی قدیمت ازکرم و بخشش عمیم
اندرکنیف لطف کناد اکتناف‌ها

بندد به کارنامهٔ فضلت طرازها
بخشد زکارخانهٔ فیضت کفاف‌ها
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶ - غوکنامه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸ - نفس انسان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.