هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از استعارههای مختلف مانند انگشتر، چنبر، و گوهر برای بیان احساسات عاشقانه، فراق، و ستایش استفاده میکند. شاعر از عناصر طبیعی و نمادین برای توصیف عشق و هجران بهره میبرد و در برخی بخشها به مدح و ستایش نیز میپردازد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استعارههای پیچیده است که درک آنها ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد. همچنین، برخی از واژهها و مفاهیم نیاز به دانش ادبی نسبتاً بالایی دارند.
شمارهٔ ۵۳ - انگشتری
تا لب جانان ز تنگی شکل انگشتر گرفت
پشتم از بار فراقش صورت چنبر گرفت
صورت چنبر گرفت از بار هجرش پشت من
تا لب لعلش ز تنگی شکل انگشتر گرفت
او مگر خواهد ز زلف و خال خود انگشتری
کایننگیناز مشک کرد،آنچنبر از عنبر گرفت
طرهٔ شبرنگ او وقت سحر زآسیب باد
صدهزار انگشتریبشکستو باز از سرگرفت
شد چو انگشتر دلم خالی ز مهر نیکوان
تا چو انگشتر نگین مهرش اندر برگرفت
خواست بسپارد مرا گیتی بهدست هجر او
زان چو انگشتر مرا خمیده و لاغر گرفت
کرد همچون حلقهٔ انگشتری پشت مرا
وز مدیح صهر شاهنشه بر او گوهر گرفت
آنکه تا انگشتری بگرفت انگشتش ز شاه
مشتری را طالعش زیر نگین اندر گرفت
همچنان کانگشتری گیرد زگوهر آب و تاب
دولت و ملت ازو آرایش و زیور گرفت
کشتچونانگشتر از تنگیدل خصمش چو او
خلعت انگشتری از شاه گردونفر گرفت
چون بدین انگشتری بینی و این تابان نگین
ماه نو در بر، توگوئی زهرهٔ ازهر گرفت
گوئی این انگشتری را از شرافت آسمان
گوهر از اختر نهاد و چنبر از محور گرفت
قدر این انگشتری زانگشتر جم برتر است
آری اینیک را بباید زآن دگر برتر گرفت
زانکه آن انگشتری از جم به اهریمن رسید
وین دگر را از ملک، صدر ملکمنظر گرفت
آنکه انگشت جلالش از پی انگشتری
مهررا مهرنگین و چرخ را چنبر گرفت
هان خداوندا تو را انگشتری بخشید شاه
وندرین انگشتری بس لطفها مضمر گرفت
تا تو را آمد چنین انگشتری از شهریار
از حسد خصم تو را درکالبد آذر گرفت
آسمان قدرا! بهار مدحگر در ساعتی
وصف این انگشتری را خامه و دفترگرفت
چون درآمد نام این انگشتری در هرکلام
خامهٔ من سربسرآئین و زیب و فر گرفت
بر تو بادا فرخ و فرخنده این انگشتری
کز تو صد فرخندگی آئین پیغمبر گرفت
پشتم از بار فراقش صورت چنبر گرفت
صورت چنبر گرفت از بار هجرش پشت من
تا لب لعلش ز تنگی شکل انگشتر گرفت
او مگر خواهد ز زلف و خال خود انگشتری
کایننگیناز مشک کرد،آنچنبر از عنبر گرفت
طرهٔ شبرنگ او وقت سحر زآسیب باد
صدهزار انگشتریبشکستو باز از سرگرفت
شد چو انگشتر دلم خالی ز مهر نیکوان
تا چو انگشتر نگین مهرش اندر برگرفت
خواست بسپارد مرا گیتی بهدست هجر او
زان چو انگشتر مرا خمیده و لاغر گرفت
کرد همچون حلقهٔ انگشتری پشت مرا
وز مدیح صهر شاهنشه بر او گوهر گرفت
آنکه تا انگشتری بگرفت انگشتش ز شاه
مشتری را طالعش زیر نگین اندر گرفت
همچنان کانگشتری گیرد زگوهر آب و تاب
دولت و ملت ازو آرایش و زیور گرفت
کشتچونانگشتر از تنگیدل خصمش چو او
خلعت انگشتری از شاه گردونفر گرفت
چون بدین انگشتری بینی و این تابان نگین
ماه نو در بر، توگوئی زهرهٔ ازهر گرفت
گوئی این انگشتری را از شرافت آسمان
گوهر از اختر نهاد و چنبر از محور گرفت
قدر این انگشتری زانگشتر جم برتر است
آری اینیک را بباید زآن دگر برتر گرفت
زانکه آن انگشتری از جم به اهریمن رسید
وین دگر را از ملک، صدر ملکمنظر گرفت
آنکه انگشت جلالش از پی انگشتری
مهررا مهرنگین و چرخ را چنبر گرفت
هان خداوندا تو را انگشتری بخشید شاه
وندرین انگشتری بس لطفها مضمر گرفت
تا تو را آمد چنین انگشتری از شهریار
از حسد خصم تو را درکالبد آذر گرفت
آسمان قدرا! بهار مدحگر در ساعتی
وصف این انگشتری را خامه و دفترگرفت
چون درآمد نام این انگشتری در هرکلام
خامهٔ من سربسرآئین و زیب و فر گرفت
بر تو بادا فرخ و فرخنده این انگشتری
کز تو صد فرخندگی آئین پیغمبر گرفت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲ - ضیمران
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴ - نوش جانت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.