هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات شاعر درباره پایان دوران غربت و رنج سفر است. او از بازگشت به وطن و رسیدن به آرامش سخن می‌گوید، اما همچنین از دردها و مصائب گذشته یاد می‌کند. در ادامه، شاعر به ستایش از شخصی به نام «فرخ» و دستاوردهای او می‌پردازد و برای خراسان و مردم آن آرزوی خیر و برکت می‌کند. در پایان، شاعر از ترس و ناتوانی خود در سفر می‌گوید و امیدوار است که دوستش «فرخ» را سالم ببیند.
رده سنی: 15+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی مانند غربت، رنج، صبر و ستایش است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، زبان شعر ممکن است برای کودکان پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۱۰ - پاسخ فرخ

شکر خداکه دوره غربت بسر رسید
رنج سفرگذشت و نعیم حضر رسید

روزی که رخت‌بستم‌از ایران سوی فرنگ
پنداشتم که عهد عقوبت بسر رسید

گفتم زمان خرقه تهی کردنست‌، خیز
رخت سفر ببند که وقت سفر رسید

اینک خدنگ حادثه از سینه برگذشت
وآسیب زخم آن به میان جگر رسید

دست از جهان بشوی و جهانی دگر بجوی
شاد آنکه زبن جهان به جهان دگررسید

لیکن قضا نبود، تو گفتی در این جهان
سهم بلابه بنده فزون زبن قدررسید

فرمان بازگشت به روح رمیده رفت
پروانهٔ بقا به تن محتضررسید

دستوری خلاصم از این زندگی نداد
آن کس که جان ازو به تن جانور رسید

جان به لب رسیده سوی سینه بازگشت
در چشم وگوش مژدهٔ سمع و بصررسید

شد منقطع هزینه دورعلاج من
زبن صرفه‌جوبی سره‌دولت به‌زر رسید

بویحیی ار برفت حکیمی به‌جای ماند
وآی ارگدا به دولت و اقبال و فر رسید

بالجمله رفت سالی و شش ماه بر فزون
کاندر سویش، لطف حقم راهبر رسید

بسیار صبرکردم و بسیار بردم رنج
تا درپناه صبر، نوید ظفر رسید

بشتافتم به خانه و در بستر اوفتاد
کزرنج ره براین تن نالان ضرر رسید

یک مه فزون بودکه هم اغوش بسترم
وامروز به شدم که ز «‌فرخ‌» خبر رسید

محمود اوستاد سخن آن که صیت او
از خاوران گذشته سوی باختر رسید

روح جواهری به جنان شادباد ازآنک
او را پسر چو فرخ فرخ سیر رسید

شاد این پسرکه پرورش از آن پدرگرفت
شاد آن پدرکه از عقبش این پسر رسید

دانشوران ز فضل و هنر بهره می‌برند
وز او هزار بهره به فضل و هنر رسید

کرد از بهار دعوت‌، فرخ به شهر خویش
در تیر مه که تیل میان سرخ دررسید

آباد باد خاک خراسان که هر مهی
نعمت در او ز ماه دگر بیشتر رسید

سرسبز باد تیل میان سرخ او، کز آن
خجلت به زعفران و گلاب و شکر رسید

نالانم ای رفیق و هراسانم از سفر
خاصه که ناتوانیم از این سفر رسید

ارجو که تندرست ببینم رخ ترا
کز روی فرخ توام اقبال و فر رسید

گفتم جواب چامهٔ «‌فرخ‌» که گفته است
«‌از دستگاه رادیو دوش این خبر رسید»
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۹ - به چه کارید؟
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۱ - عدل مظفر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.